موازب زبانمان باش

هپی برس‌دی، فردوسی!

خلاسه داشتم می‌گفتم که خانم معلم گفت فردا روز زبان فارسی است. مثل اینکه شما هم آشق زبان فارسی بودید. خیلی سال محکم بغلش کردید. نگهش داشتید. برای همین می‌آییم آنجا.

مراسلات نیویورک تهران (۳)

«شیرین» | سورپرایز رجال مملکت

لیل ماضیه قصد کردیم برایتان کاغذ کتابت کنیم و جویای احوالتان شویم. دست به قلم بردیم. فی‌المجلس برق رفت. مکرراً پروگرام همین است. این برق هم چیز غریبی است. به الکُل بی‌اطلاعیم به کجا آمد و شد می‌کند؟

مراسلات نیویورک تهران (۲)

«شیرین» | ملعبه کودکانه

پس از وصول ما به نیویورک، در دَم راپورت حریق در بلد لس‌آنجلس را دادند. کامران‌میرزا فی‌الفور عازم آنجا شد. اخبار واصله حاکی از آن بود که رجال مملکت جهت تحقیر حریق، اطفای آن را به یمین لوزالمعده‌یشان سپرده‌اند.

آدم باش

نامه خانوادگی

چون اگر فیلمت پخش شد نمی‌گویند: «وعو! رئیس جمهورمون چقدر وطن‌دوسته.» می‌گویند: «این یارو دوزاری کیه که رئیس جمهور ما شده با این ادبیات؟»




عنوان