قصه‌ی شب

این داستان: اختیاراتِ بیچاره

حتی بعضیا میگفتن که اون اصلا اختیاری نداره!! صاحب اختیاراتم کم‌کم باورش شده بود که اختیاراتش خیلی کمه و مدام غر میزد که من اصلا اختیاری از خودم ندارم!! این حرفا اختیاراتِ بیچاره رو خیلی ناراحت میکرد.

شعر طنز

وعده صد من یه غاز

در پی رای است به هر ضرب و زور
از در و همسایه و فامیل دور
کرده حساب همه حتی قبور
از قبل شام و بساط سرور
همره اسباب ایاب و ذهاب
انتخب ینتخب انتخاب