ازدواج

به در نکن فقط عزیزم نگاه
درآمد از دریچه ناله و آه

تا به دلت خانه کند ابتهاج
ازدوج یزدوج ازدواج

نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (7)

سارای زندگی من

به نظرم اسهال و استفراغ زیادی برای دیدار اولمان بی‌کلاسی بود برای همین گفتم: «خیارِ خونش رفته بالا»
درحالی که متفکرانه نگاهم می‌کرد گفت: «سابقه‌ی خیار خون توی خانواده داشتین؟»

نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (6)

ملیحه که بود و چه کرد؟!

مادربزرگت که پیشتر گفته بودم چقدر ارادتمند ایرج میرزای خدابیامرز است، با کمی ابتکار و تلفیق روش ایرج و بروس‌لی، خواهرم را با دلو از چاه فلک‌زدگی بیرون کشید و آن‌قدر زد تا خواهرم با خون جاری شده از دماغش پای برگه‌ غلط کردمی که مادرم تهیه کرده بود را امضا کرد

فالی برای فرزندآوری

اجر صبر

خواجه می‌گوید خاک برسرت که از لذت پدر/مادر شدن خودت را محروم کردی و به نادان‌هایی که همه جا گفتند «فرزند کمتر زندگی بهتر» گوش سپردی، که حالا مجبوری هی لب بگزی.