چرخش روزگار یک اولین دیگر سر راهم قرار داد و این اولین باری بود که میخواستم به شب طنز انقلاب یا همان نطنز بروم. آن هم بعد از حدود دوسال فراز و نشیب داشتن در باشگاه طنز انقلاب!
بادیگاردها که خانهای قدیمی در وسط یک جنگل متروکه را دوره کردهاند، مدام لای درختها جابهجا میشوند. نور زرد و ضعیف تیر چراغ برق جلوی خانه، توسط باد سرد پاییزی اینور و آنور میرود و صدای فریادهای نامفهوم و رعبانگیزی، در میان صدای گنگ شلیکهای پیدرپی، از عمق جنگل به گوش میرسد...».