صدای سر و صدا که بلند میشود مأمورین گارد ویژه سلطنتی میآیند دستگیرش کنند که یکدفعه شاه وارد میشود. از دست مأمورین فرار کرده و خودش را به زور به شاه میرساند و با گریه و ناله میگوید: «اعلی حضرت اینا میخوان منو ببرن زندان فقط به این خاطر که پرسیدم قبله از کدوم وره. آخه مگه این جرمه؟»
داعش و منافقین گلهمند میشوند که چرا خدمات رایگان برون مرزی فقط به اسرائیل تعلق میگیرد!؟ ایران هم بهخاطر رعایت عدالت در توزیع، چند موشک نقطهزن همراه با خدمات پس از پرتاب و ضمانت اصابت به هدف را برایشان کنار میگذارد.
قرار بود آمریکاییها محمدرضا را به جای پدرش به عنوان شاه بر تخت سلطنت بنشانند، همانطور که ایرانی جماعت نشستن روی صندلی توالت فرنگی را بلد نبود، او هم نشستن روی صندلی شاهی را بلد نبود
نقش مردم در عرصههای سیاسی پیش از انقلاب، در حد برداشتن موز هم نبود، یعنی راستش را بخواهید اصلا موز نبود که بخواهند بردارند، دست که میانداختند نهایتا یک خیار چمبری، کمبزه ای، شلغمی، چیزی دستگیرشان میشد