رمان صلح قبل از جنگ
۷:۵۱ ب٫ظ
۰۶-۰۸-۱۳۹۹
خانم موریه حواسش به پسرش بود تا جایی را به آتش نکشد و همان طور به صحبت های رییس جمهور و اهل مجلس توجه داشت. داد زد «آهااای پسرهی بی اصل و نسب حیف آن همه سکه که پای کلاس آیین مملکتداری پای تو ریختم. بیا دو کلام حرف حساب یاد بگیر»