تا دیدی کارت رونق ندارد، مبحث آب و صابون را پیش کشیدی. ای صاحب فال، کاش به خودت میآمدی و آن روز اینطوری حرف نمیزدی که حالا بر علیه خودت استفاده شود. خواجه معتقد است: «چوجور آب و صابون بیاریم روتونو بشورید؟»
نماینده چین: این خودکارا برای تقلب خوبه. باهاش تقلب مینویسی میبری سر امتحان... احتمالا خوشش بیاد! اینها شورته ضد عرقسوز شدنه، چون فصلش گذشته نصف قیمت میدیم. این هم سوهان قمه، خود حاج کیم چان جونگ و پسران میزنن توی شانگهای...
حسن افزود: «نکن ممد. ننویس. هی ضایعبازی درنیاور. یهو نظام بهت گیر میدهد. بقیه هم میخندند!» ممد گفت: «کردم! به شما هم از الکی گفتم که میروم تهران. برداشتم یک نامه به نمایندگی از آزادگان برای نظام نوشتم تا به حرمت من که در واقع نمایندهی آزادگانم، حصر را تمامش کنند. هیشکی هم نخندید.»