از همین روی پس از نشستن بر صندلی پادشاهی و لمیدن بر روی آن با گفتن «خبه... خبه... خوب چهارتا نماینده دور هم جمع شدید و برای مملکت میبُرید و میدوزید! مگه مملکت شاه نداره؟» به مخالفت با مجلس پرداخت.
درحالی که به خارش نواحی شکم ادامه و با خمیازه لوزهالمعده همایونی را نمایش میداد، به سمت پنجره رفت. تصمیم گرفت حالا که دهانش باز است یک چیزی بگوید که حیف نشود. فلذا گفت: این هوا جان میدهد برای آدم کشتن