رد پای گرانی در داستانهای کودکان

پیرزن بدشانس

شیر که خودش آخر سیاهکاری و از دلالهای ارز بود و دلار 4200 میگرفت و 15 هزار تومان به مردم قالب میکرد با لبخند گفت: ننه جان! الان نه میتونی مرغ بخوری، نه فسنجون نه دیگه بادمجون

شعر طنز : پیاز ! شنیدی که گفتا پیازی به موز

دگر بنده هم لاکچری گشته ام
لذا نزد من عشوه و قِر نریز

آیا موجودات فضایی وجود دارند؟

داستان‌های باورنکردنی

داشتم نان و ماست می‌خوردم که ناگهان صداهای ترسناکی از مزارع پیاز توجه من را جلب کرد.

شعر طنز : گاج : اشک گران!

چون که بوده در حساب و جبر مقداری ضعیف
رفته دنبال قلم چی،سنجش و گاج و پرش