اگر به حرفم گوش میدادی الان زنده بودی که هیچ، داشتی بر دعوای همسر اولت با دختر همسایه ما که میشد زن دومت نظارت میکردی و تخمه میخوردی. اما حیف که درست انتخاب نکردی.
رضاخان از همان زمان که در آخور اصطبل بیتوته می کرد همیشه به اسب و قاطر ها و الاغ های سفارت حسادت می کرد و می گفت چگونه اینها هیچ پوششی ندارند و زندگی بی دردسری دارند
دیروز او را از سیم های خاردار بیرون آورده بودند. تا حالا به هوش نیامده بود. همه نگرانش بودند. چندماه پیش همسرش از بس آشغال های آدم ها را خورده بود مسموم شد مُرد.