پلیس تخممرغهایی را که مردم برای شکستن زیر چرخهای کالسکه، برای چشمزخمنخوردن پادشاه با خودشان آوردهاند را جمعآوری میکند تا در فرصت مغتنم بین فقرای لندن پخش کند، که البته چون لندن فقیری ندارد، آنها را به دربار میبرد تا صبحانه کارکنان شود.
عالمان، صحّه بر استسقا بگذاشته و عدهای چند از معتصبین طعام نیز بر خوان نعمت سلطان نو، سقوط کردند و داس شکم را بر دروی سفره نماییده و ماموران معذور را مجاب بر عمل نموده و اندکی نوازش بر سر و صورتشان غرقه نموده.