داستان یک قهرمان

هیولای گرما و سخنگوی فداکار

خانم مهاجرانی دیگه نتونست تحمل کنه برای همین داد زد: «گرممه!». با خودش گفت: «من نباید با این هیولای گرما رو در رو بشم. اون خیلی بده چون داره منو اذیت می‌کنه».

بسوزد پدرش که سوخت جگرم

چوب چشم‌بادامی‌ها

پریروز هم یکی از رجال مملکت اظهار کرد که «به جای کولر، از پنکه استفاده کنید. در بلاد چشم بادامی‌ها هم همین‌کار را می‌کنند.»
درویشی نیست بگوید شاید آن چشم‌بادامی‌ها به اندازه ما گرمشان نمی‌شده، ما چه می‌دانیم؟

فتوکاتور

بستنی دوقلوی نیابتی

گرما و پیامدهای آن در زندگی ما

طرح چرخشی خنک‌سازی

از قضا اداره برق ماه قبل زنگ زده بود و پدر را تشویق کرده بود و گفته بود «حاجی اگه هنوز زنده‌این یه ذره کولر رو روشن کنین هزینه برقش پای ما!»




عنوان