چطوری از وزیر بهداشت مصاحبه میگیرند
محل حضور وزیر، با احتیاط وارد شوید!
۹:۵۲ ب٫ظ ۲۸-۰۳-۱۳۹۶
راه راه: دیدیم وزرای دولت هزار ماشالله در هر مصاحبه و دیداری که با ملت و فرمانداران و خبرنگاران و کارگران و… دارند، مدام گل میکارند و حماسه پشت حماسه آفریده میشود، به حدی این حماسهها پشت سرهم آفریده میشود که فرصت نمیشود کسی آنها را در تاریخ ثبت کند، مثلا امروز وزیر راه فحش جدیدی میدهد، هنوز ثبت نشده وزیر بهداشت وارد معرکه میشود، دوباره هنوز وزیر بهداشت حرفش تمام نشده، مشاور ارشد وارد میدان میشود، مشاور هنوز حرفش قطع نشده، مجری مراسم کارگران را مورد عنایت قرار میدهد… خلاصه یک وضعی اصلا!
فلذا گفتیم ما هم نقشی در ثبت این حماسهها ایفا کنیم و با ثبت نحوه مصاحبه خبرنگاران و صحبت دیگران با وزیر بهداشت، دین خود را به تاریخ ادا کنیم.
مصاحبه در فضای باز
دستهای از خبرنگاران از دور او را شناسایی میکنند و به سرعت پشت یک تپه کمین میکنند.
یکی از خبرنگاران که قرعه به نامش افتاده، خودش را در تیررس نگاه وزیر بهداشت قرار میدهد و بلافاصله به جمع خبرنگاران بازمیگردد. وزیر دستانش را از پشت به هم قفل کرده و قدم میزند و گاهی هم با ابروهایش ور میرود. جلسه شور برگزار می شود، فضا برای مصاحبه نسبتا مناسب تشخیص داده میشود و نهایتا با قرعه، خبرنگار دیگری نزدیک وزیر میشود. خبرنگار بدون حتی یک حرکت اضافه نزدیک و نزدیکتر میشود. وزیر او را زیر نظر دارد. خبرنگار به چندقدمی وزیر میرسد. وزیر بهداشت با ابروهای پرپشتش او را نگاه میکند. خبرنگار دیگر نه راه پس دارد و نه پیش. به وزیر سلام میکند. وزیر میپرسد: مزدور کدوم روزنامهای بیشعور؟ خبرنگار میگوید: آ… آ… آقا اجازه، آرمان! وزیر لبخندی میزند و میگوید: عه! تو که از خودمونی، بیا بشین رو پای عمو ببینم فحش چی بلدی. و او را نوازش میکند. خبرنگاران دیگر با دیدن این صحنه به آرامی نزدیک میشوند و سوالات خود را میپرسند. بعد از چند نفر خبرنگار روزنامه قدس خودش را معرفی میکند. زمان و مکان مجلس ختم آن مرحوم متعاقبا اعلام خواهد شد!
مصاحبه در سالن
خبرنگاران با کلاهخود و سپر، منتظر آمدن وزیر هستند.
یکی از خبرنگاران که بیرون ساختمان بالای یک بلندی قرار گرفته داد میزند: همه سر جاهاشون، داره میاد.
وزیر از دور نزدیک میشود. روی در ورودی سالن نشست خبری تابلویی نصب شده است که روی آن نوشته: محل حضور وزیر، با احتیاط وارد شوید. وزیر وارد میشود. همه پشت خاکریزهای از قبل تهییه شده سنگر میگیرند. وزیر بین سنگرها روی یک صندلی میایستد و برای خبرنگاران صحبت میکند: اهم… اهههمممم… ضمن عرض سلام. آدم از گرسنگی بمیرد بهتر است.
یکی از خبرنگاران جوری که شناسایی نشود میپرسد: بهتر از چی آقای وزیر؟
وزیر درحالی که به یکی از همراهانش چشمک میزند، با صدای بلند میگوید: نفهمیدم چی گفتی اینجا صدا میپیچه، یه بار دیگه بگو.
خبرنگار مذکور دوباره با صدای بلندتر میگوید: گفتم بهتر از چی آقای وزیر؟
وزیر: چی گفتی؟
خبرنگار: گفتم بهتر از چی…
همراهان وزیر بالاخره خبرنگار را شناسایی میکنند و از سنگر بیرون میکشند. زمان و مکان مجلس ختم آن مرحوم نیز متعاقبا اعلام خواهد شد!
صحبت بین فرمانداران
حلقهای از فرمانداران وزیر را در خود گرفته است.
وزیر در فضایی گرم و دوستانه از آنها میخواهد یکی یکی مشکلات مناطق خود را بگویند. یکی از فرمانداران میگوید: من اشتباه بکنم، غلط بکنم، خیلی بیجا بکنم… بخوام به مشکلی اشاره بکنم. وزیر از او تشکر میکند و فرصت را در اختیار فرماندار بعدی میگذارد. فرماندار بعدی میگوید: من که نماینده مردم نیستم که بخوام مشکلاتشون رو بگم، من نماینده دولتم. وزیر احسنت میگوید و از فرماندار بعدی میخواهد که صحبت کند. فرماندار بعدی میگوید: آقای وزیر من میخوام به نکتهای اشاره کنم. وزیر میگوید: از لحن گفتنت معلومه میخوای انتقاد کنی، بیشعور! اگه گذاشتم یه بار دیگه نفس بکشی.
کشان کشان او را به داخل صندوق عقب ماشین وزیر منتقل میکنند. مجلس ختمی در کار نخواهد بود!
ثبت ديدگاه