خاطرات ملت ایران
در تولد قهرمان ملی چه گذشت؟
۱۰:۰۰ ق٫ظ ۱۸-۱۰-۱۳۹۵
راه راه:یک روز ما در خانه مان نشسته بودیم و ریاضی ۲ میخواندیم که برایمان پیامک آمد. برداشتیم دیدم رئیس جمهور پیامک داده اند: ” ملت ایران، فردا جشن تولد دکتر ظریف است بیایید برای قهرمان ملی خود کادو بیاوریم” یک نگاه به دوربین کردیم یک نگاه به گوشی. و برایمان عجیب بود که رئیس جمهور اسم ما را از کجا میداند و شماره مان را از کجا آورده است؟ اگر هم برویم تولد؛ ریاضی ۲ را چکار کنیم؟
در هر صورت جشن تولد قهرمان ملی از ریاضی ۲ مهم تر بود و ما هم اول فکر کردیم که به عنوان کادو کتاب تاریخ دیپلماسی ایران را ببریم اما بعد فکر کردیم که دولت مردان معمولا به مطالعه تاریخ علاقه ای ندارند. چه کار کنیم چه کار نکنیم؟ گفتیم یک شاخه گل سفید برایشان ببریم که هم نماد دوستی و علاقه است و هم نماد سانترفیوژ!
خلاصه قلّک مان را شکستیم و با هزار بدبختی گل را خریدم و راهی شدیم. دم در محل جشن تولد دو نفر خندان به ما خوش آمد گفتن و اسممان را پرسیدن. داخل سالن ۱۰ تا صندلی گذاشته بودند که مخصوص نمایندگان همه ی ملت ها بود یکی برای جان کری؛ یکی اوباما؛ یک هم مال ترامپ بود که نمیدانیم چرا روی نشیمن گاهش میخ و پونز کار گذاشته بودند؟! یک صندلی مال شاه عربستان و یک صندلی مال ملکه انگلستان بود؛ پنج تا صندلی دیگر مال سران برخی کشورهای اروپایی بود یک صندلی هم پشت این ده تا صندلی گذاشته بودن که مال ما بود و بقیه کشورها هم روی زمین می نشستند.
وقتی بلند شدیم که کادویمان را بدهیم، قهرمان ملی پرسید چرا گل سفید آورده ایم؟! ما هم گفتیم: که خب شما قهرمان ملی هستید اول میخواستیم کتاب بیاوریم بعد فکر کردیم که شما تحریم ها را لغو کرده اید و خرابکاری های احمدی نژاد را …
تا گفتیم احمدی نژاد؛ یک نفر در حالی که فریاد می زد: فرار کنید “احمدی نژاد این جاست” خودش را داخل آکواریوم انداخت؛ جان کری در افق محو شده بود؛ اوباما رفته بود روی صندلی ای که مال ترامپ بود ولو شده بود و در حالی که آخ آخ می گفت با حالت خاصی می خندید. شاه عربستان پریده بود بغل ملکه انگلستان و می گفت من کوه نورم! قهرمان ملی هم رفته بود زیر میز و می گفت من گلدونم. و کم مانده بود که جشن به هم بخورد۰
ما یک نگاه به دوربین کردیم یک نگاه به شاه عربستان؛ بعد گفتیم: نه احمدی نژاد که این جا نیست. تا این را گفتیم همه چیز عادی شد. جان کری آمد و در حالی که گل مرا میگرفت میگفت: بده من یادم رفته کادو بیارم. و قهرمان ملی هم دید که او کادوی مرا گرفته. سپس رفت و آن را تقدیم به قهرمان ملی کرد و گفت: این گل سفید نماد دوستی و علاقه برای بهبود روابط. ما یک نگاه به دوربین کردیم یک نگاه به قهرمان ملی.
قهرمان ملی گفت: پس کو کادوی شما ما ؟ ما میخواستیم بگوییم که جان کری گرفت. اما قهرمان ملی گفت: بیایید این نفوذی دولت قبل را بیاندازید بیرون. چند نفر کت و شلواری آمدند و ما را در حالی که به دوربین نگاه می کردیم به بیرون انداختند.
ما هم خسته و دلشکسته به خانه مان برگشتیم و خوابیدیم.
ثبت ديدگاه