خاطرات روزانه یک دوربین مداربسته دانشگاه
اومد، رد شد، رفت

شنبه

امروز یکی از دانشجوها با یک وضع ناجوری اومد و از جلوی گیت رد شد و رفت داخل. من از شرم روم رو برگردوندم. دیدم مامور حراست هم روش رو برگردونده که مثلا ندیدم. به ناچار فیلم را ضبط کردم.

 

یکشنبه

روسری یکی از دانشجوها افتاده بود. همین که خواست رد بشه، مامور حراست بلند شد رفت بیرون و صدا زد: خانم! دانشجو برگشت و گفت چیه؟ دوست ندارم سرم کنم!

مامور حراست گفت: نه… نه… بفرمایید، میخواستم کارتتون رو ببینیم!

فیلم را ضبط کردم.

 

دوشنبه

امروز چیزهایی دیدم که یاد خاطرات پسرعمویم افتادم. چند سالی هست که دوربین مداربسته‌ی ورودی یه تالار عروسیه! بعضی دانشجوها یکجوری میان دانشگاه که انگار دارن میرن عروسی.

چیزهای قابل ضبط رو ضبط، و گزارش کردم.

 

سه شنبه

امروز همایش «عفاف و حجاب، بایدها و نبایدها» در سالن مرکزی دانشگاه برگزار می‌شد. از صبح دیدم وضعیت پوشش دانشجوها فرق کرده. خوشحال شدم. گفتم پس بالاخره این همایش‌ها جواب داد. سرم رو چرخوندم دیدم دومتر اونورتر از در ورودی چادر و هدبند توزیع میکنند! اسمها رو هم مینوشتن برای اینکه دو نمره به نمره معارف ۲ اضافه بشه!

 

چهارشنبه

مامور حراست با یکی از دانشجوهای پسر دعواش شده بود. پسره روی تمام دستش خالکوبی داشت و از این تیشرت سیاه تنگا هم پوشیده بود. البته ما دوربین مداربسته‌ها ذاتا نمیتونیم صدا رو ضبط و منتقل کنیم اما دیگه کر که نیستیم. شنیدم که مامور حراست به دانشجو میگفت اینجا تتو از خط بیرون زده و کار رو تمیز درنیاورده، اما دانشجو اعتقاد داشت این بیرون زدگی‌ها جزو سبک کاره!

فیلم را ضبط و گزارش کردم.

 

پنجشنبه

امروز از اداره فنی دانشگاه آمدند و مرا باز کردند. ریاست دانشگاه گفته بود اصلا گیت ورودی انقدر دوربین لازم ندارد، هی گزارش پشت گزارش! من را بردند در آزمایشگاه شیمی نصب کردند. شایعه شده بود برخی دانشجوها در آزمایشگاه شیشه درست میکنند. اداره مالی گفته بود اگر اینجور باشد باید سهم دانشگاه را پرداخت کنند. نمیشود جا و وسایل از ما باشد، بعد همه پولش را دانشجوها بردارند. قرار شد اگر دیدم کسی شیشه درست می‌کند ضبط و گزارش کنم…

ثبت ديدگاه