سنگ تمام در روز پدر
برای پدر خود چه کار کرده‌اید؟

موضوع انشا: برای پدر خود چه کار کرده‌اید؟
به نام خدای پدرآفرین
ما پدر خود را بسیار دوست می‌داریم. ما دوست داریم تا همه‌ی زحماتی که پدرمان برایمان کشیده است را جبران کنیم اما خوب چون پولی نداریم و همان‌هایی که بهمان عیدی می‌دهند را هم مادرمان گرفته تا شهریه مدرسه‌مان را بدهد هیچ کاری نمی‌توانیم برای پدرمان بکنیم. البته تصمیم گرفته‌ایم وقتی بزرگ شدیم و پدرمان مثل پدربزرگ حسابی پیر شد، به جای همه‌ی دوچرخه سواری‌هایی که پدرمان بردمان ما هم او را به ویلچرسواری ببریم البته فکر کنم پدربزرگ پدرمان را خیلی به دوچرخه سواری نبرده شاید هم آن موقع‌ها هنوز دوچرخه اختراع نشده بود چون هرچه پدربزرگ به پدر می‌گوید بیاید و او را به ویلچر سواری ببرد پدرم وقت ندارد .
ما همانطور که گفتیم نتوانستیم چیزی برای پدرمان بخریم و همان نقاشی‌ای که توی مدرسه بهمان گفتند برای پدرمان بکشیم رویش آب ریخت و نتوانستیم به پدرمان بدهیم، ولی در عوضش مادرمان چون پدرمان را خیلی دوست دارد برای پدرمان سنگ تمام گذاشت.
مادرمان برای روز پدر یک لباس خیلی قشنگ که پر از مرواریدهای رنگی رنگی بود از مغازه دخترخاله‌اش که اسمش مزون است خرید که البته چون پول توی کارتش تمام شده بود به بابایمان زنگ زد که برایش پول بریزد. البته دخترخاله‌اش گفت لازم نیست پول بدهد ولی مادرم اصرار داشت که پول دخترخاله‌اش را بدهد تا توی فامیل آبرویش را نبرد. البته چون پدرمان گفته بود چه لباس گرانی مادرمان تا فردایش با پدرمان حرف نزد.
روز پدر خیلی به ما خوش گذشت چون مادرمان همه‌ی فامیل پدرمان را که یکسال بود ندیده بودیمشان دعوت کرد و ما توانستیم با مهرداد و سامان حسابی بازی کنیم البته اصلا دوست نداشتیم با آریان عمه مهری بازی کنیم چون اخلاقش خیلی لوس است، ولی چون عمه‌مان معلم خواهرمان است و ما هم به خواهرمان ۳۰۰ هزارتومن بابت پیتزایی که یواشکی سفارش دادیم بدهکاریم مجبور شدیم با اون هم بازی کنیم.
تازه روز پدر مامانمان به اکرم خانم که خیلی غذاهای خوشمزه می‌پزد گفت بیاید و کلی غذا بپزد بعدشم گفت خودش آن غذاها را پخته و ما بعد از مدت‌ها خورش قرمه سبزی خیلی خوشمزه خوردیم و خیلی بهمان خوش گذشت. تازه همه‌ی غذاهایی که دوست داشتیم و نخورده بودیم را روز پدر خوردیم .
مادرمان چون پدرمان را خیلی دوست دارد، همیشه دلش می‌خواهد برایش کادوهای قشنگ قشنگ بخرد به خاطر همین هم رفت و از مغازه کت شلوار فروشی پسرخاله‌اش یک دونه کت و شلوار خیلی قشنگ خرید و گفت پدرمان بعداً میاید حساب می‌کند. روز مهمانی به پدرمان هم خیلی خوش گذشت چون مامانمام جلوی همه‌ی فامیل کت شلوار پدرمان را داد و همه برایش دست زدند. فقط نمی‌دانم چرا بعد از آنکه مهمان‌ها رفتند پدرمان کلی عصبانی بود و کلی با ما دعوا کرد.
ما همیشه دوست داریم وقتی بزرگ شدیم مثل مادرمان برای شوهرمان روز شوهر بگیریم و کلی بهمان خوش بگذرد.
این بود انشای ما.

ثبت ديدگاه