گفتگوی مریم رجوی با روح مسعودشون
به گور پدرت خندیدی
۲:۰۱ ب٫ظ ۰۸-۰۵-۱۳۹۸
مثل بادی که میان دل من چرخیدی
بوی گندی وسط خاطرهها پاشیدی
تو که سرکردهی ما بودی و از ما خرتر،
زیر این دلهره و دربدری، زاییدی
یاد آن روز که لو رفت مکان تو، بخیر
ناگهان هول شدی، سکته زدی، پوکیدی
رفتی و طفل تو جا ماند، در آتش! چه قشنگ!
تو بعنوان “پدر”، مستحق تمجیدی
وای مسعود! بهیاد تو فقط خندیدم
تا پِخیدند، تو با پاچهی تَر، گرخیدی
در فرانسه، چقدَر خوب، شبیه سگشان
پک و پوز و سر و دُم را به زمین مالیدی
پی یک دخمه بهعنوان مقر، توی عراق
به پر و پاچهی صدام، عجب پیچیدی
تنت از دست که، در گور، فقط میلرزد؟
نکند زیر گل و لای، گلم، چاییدی!؟
گور و گم گشتهای و جای تو “فیصل” دارم
تو عزیزدل من! خشک شدی، پوسیدی
شاد شد روح تو از کمپ تو در آلبانی
شک ندارم تو هم از خنده به آن، ترکیدی
منم و لشکر “ننجون و پدرجان” هایت
تو خودت رفتی و راحت شدی و مُردیدی
از همان روز “کمین”، این کمر پیر، شکست
نه فروغی، پس از آن، مانده و نه جاویدی
گفته بودی که سه روزه، وسط تهرانیم
چقدَر خوب، به گور پدرت خندیدی
وای چقدر خوب بود