شعر طنز
جنبش ری استارت
۳:۰۹ ب٫ظ ۲۹-۱۱-۱۳۹۶
راه راه: از کلیت فلسفهی پیکر خارج
یک برگ بخوانم فقط از دفتر خارج
این خارج وامانده پر از مغز فراریست
از آی کیو لبریز شده هر ور خارج
در نوع خودش دلقک خوبی شده حالا
آن مردک خلوضع که شد قیصر خارج
جوری شده یک مرشد کامل که عمیقا
از کاملیاش ریخته کرک و پر خارج
از بس که چریده وسط کشت اجانب
نه گفته به هرچیز، فقط شبدر خارج!
چندیست که وامانده درون گل خالص
آنقدر که «هی» میکند او را خر خارج
با دیدن او شمس، تاسف زده فرمود:
درویش تویی؟ خاک به فرق سر خارج
از وضع مریدان تو پیداست که اصل است
جنسی که زده در رگشان، اشغر خارج
هی زنگ بزن در برو، این عین سماع است
با سیر و سلوکت شدهای آخر خارج
رقصیدی و گفتی که همین راه قیام است
شوخی چقدر! بترکی نوکر خارج
سلام.وقت بخیر.
جناب عظیمی نژاد شما تا کجای زمان و دنیا را میبینید که این رو عاقبت و از نوع نابخیر،
تشخیص دادید؟
شاد و موفق باشید
انسان که عاقبت به خیر نباشه اینجوری میشه