تعبیر خواب ملوکانه
سفرنامه فرنگستان

مدتی مدید، خواب ملوکانه تکراری شده بود. پادشاه اسپانیول در خواب، پاچه ملوکانه گرفته، متصل التماس می‌کرد قدم رنجه کرده این خطه را به قدوم خود متبرک کنیم. اطمینان داشتیم رویای همایونی، صادقه بوده و ناشی از شام بره و کباب غاز و دوغ و نوشابه نمی‌باشد. منجم باشی نیز اطمینان داد بعد از آروق ملوکانه، فرضیه پریشان بودن خواب رد می‌شود. پس امور مملکت را زمین گذاشته، منت سر اسپانیول نهاده، بی کارت دعوت، همراه مونس‌الدوله زوجه سوگلی، به قصد جزیره گران کاناریای اسپانیول راه افتادیم. حمّال‌الدوله، پادوئوالدّوله، پاچه خوارالدّوله، طوطی‌الدّوله، سوتی‌الدّوله و مجموع الدّوله‌ها پشت سر ظل‌الله قطار شدند.
ظهر به جزیره رسیده، به هتل آنفی‌دل‌مار رفتیم که خدمات لاکچری‌اش چشم هوو درآر و چشم فامیل و حسود کورکن بود. پیشخدمتان دستمال سفید به بازو، کمر خمیده و دنبالچه‌ی بیرون زده، متصل در رکاب بودند. مونس الدوله متصل عکس گرفته همه را استوری می‌کرد.
بعد از استراحت، به دیدار پادشاه رفتیم. خواب خود برای ایشان تعریف کردیم، گفتند: «?chi mizani» مترجم در معیت نبود و جواب را به بعد موکول کردیم. فی المجلس، به هوش موروثی دریافتیم به زبان شمال خودمان برای عرض تشکر پیشنهاد پیشکشی یک زوجه داده‌اند. دست و پا شکسته عرض کردیم: «وی آر خیلی زن در حرمسرا مسیو. تنکی یو.»
بعد از اسپانیول، به چند کشور اروپایی دیگر سفر کردیم. حیف دانستیم تا آنجا قدم رنجه نماییم و سایر دول از ملاقات ما محروم بمانند. در ابتدا، به هر یک از پادشاهان ممالک، خواب خود تعریف کرده، همان جواب دریافت می‌کردیم. ما نیز در جواب همان جواب همایونی را داده، مرخص شده به مملکت دیگری عزیمت می‌کردیم.

ادامه دارد…

ثبت ديدگاه