داستانهایی از واقعیت یک روز خاص
سیندرلای برقی علیه نامادری
۱۲:۳۸ ب٫ظ ۰۷-۱۰-۱۴۰۲
از آنجا که کمکم به روز ۹ دی نزدیک میشویم و حکومت میخواهد یکماه قبل و بعد آن با پخش کلیپهای فوتوشاپی آن روز زخمیمان کند، بر خود لازم دانستم تا از همین تربیون چند کلمهای با خوانندگان صحبت کنم.
این نکته را همیشه به خاطر داشته باشید که این سالروز یک سالروز کاملا حکومتی است یعنی علاوه بر اینکه تمام هشت روز دهه محرم و خود روز عاشورا و تاسوعا و راهپیمایی اربعین و ایام فاطمیه و راهپیمایی روز قدس و ۲۲ بهمن و تشییع شهدا و راهپیمایی عید غدیر و هر راهپیمایی و کلیه مراسمی که حداقل دو تا چادری یا ریشو در آن حضور دارند، حکومتی است، این راهپیمایی نیز، هم فوتوشاپ است، هم کار حکومت است، هم آدمهایش را همه از لبنان و سوریه وارد کردهاند البته وجود هولوگرام را هم نباید دست کم گرفت.
شما یادتان نمیآید من آن زمانها در آموزش و پرورش کار میکردم صبح روز ۹ دی در حالی که ما داشتیم بچهها را با رضایتنامههای پدرهایشان در مدارس ثبتنام میکردیم نیروهای لباس شخصی ریختند و همه کارمندان را با زور باتوم از اتاقها بیرون کردند و مجبورمان کردند با اتوبوسها به میدان شهیاد برویم و به رژیم رای بدهیم. از اولی هم که پیاده شدیم بساط توزیع انواع قرمه و قیمه و ساندویچ و شیرکاکائو و ساندیس به راه بود. اگر هم نمیگرفتیم یک مهر ته شناسنامهمان میزدند که دیگر نتوانیم هیچکجا استخدام شویم من که بالاجبار همه غذاها رو گرفتم و همه را یکجا خوردم تا لقمه حرام این رژیم را سر سفره زن و بچهام نبرم. از آن روز بود که تصمیم گرفتم شیوههای مبارزاتیمان را در قالب قصههای شبانه برای بچههایم تعریف کنم تا دهان به دهان بچرخد و در تاریخ ماندگار شود. در این قسمت داستان دختری مظلوم به نام سیندرلا را تعریف میکنم.
روزی دختری به نام سیندرلا با نامادری و دو ناخواهری سنگدلش به نامهای دریزلا و آناستازیا زندگی میکرد. آنها تا میتوانستند این دختر را آزار میدادند، البته اینکه پدرش دقیقا مشغول چه کاری بوده که این دختر ترگل ورگل و فرهیخته را دست این سه نفر سپرده دقیقا مشخص نیست و ما هم او را جاج نمیکنیم. یک روز از طرف قصر پادشاه خبر آوردند که شاهزاده برای ازدواج دنبال دختری مناسب میگردد و همه دختران شهر به مهمانی پادشاه دعوتند (اینکه معیارهای شاهزاده برای انتخاب همسر از معیار حبیب تو لیسانسهها هم کششلوارتر بوده را هم مورد قضاوت قرار نمیدهم). ناخواهریهای سیندرلا هم به سیندرلای بینوا سپردند که همه کارهای خانه را باید تا شب تمام کند و اصولا اعتقادی هم به استفاده از خدمتکاران قصر نداشتند. سیندرلا هم به جای اینکه بنشیند و با حیوانات قصر آواز بخواند و اشک بریزد تصمیم گرفت با کمک گرفتن از هوش مصنوعی یک انتقام هوشمندانه را برنامهریزی کند. او از صبح زود بلند شد و به جای انجام روتین پوستی روزانه و آواز خواندن با پرندهها و رقصیدن با سگها و شغالها بدون اتلاف وقت تمام وسایل برقی قصر را از جمله ماشین ظرفشویی، ماشین لباسشویی، تستر، مایکروفر، هواپز، سرخکن، میوه خشک کن، غذاساز، جاروبرقی، تردمیل نامادری، الپتیکال دریزلا و آباژور آناستازیا را به برق زد. استفاده همزمان این همه وسایل برقی باعث شد بار کنتور قصر زیاد شود و کنتور آمپر بچسباند. از آنجا هم که برقکار ده رفته بود کارهای برقی قصر پادشاه را انجام دهد و قصر سیندرلا هم که ژنراتور نداشت، ناخواهریها و نامادری برای آماده شدن جشن به روشهای غیربرقی رو آوردند. طبیعتا این اتفاق عواقب بسیار بدی برای دریزلا و آناستازیا داشت، از جمله آنکه آنها مجبور شدند موهایشان را روی بخاری نفتی حالت داده و با اتوی زغالی لباسهایشان را اتو کنند. اینکه آنها با همان سشوار و اتوی برقی هم مالی نبودند که شاهزاده به آنها محل بگذارد میشود تصور کرد با وسایل دوران مزوزوئیک به چه شکل و شمایلی رسیدند. وقتی آنها به قصر رفتند سیندرلا در حالیکه خنده موذیانهای بر لب داشت و طبق معمول اینگونه مواقع یکی از دندانهایش هم در دوربین میدرخشید منتظر فرشته مهربان شد تا با جادویش او را به زیباترین دختر شهر مبدل کند اما اینبار به جای فرشته مهربان بابابرقی ظاهر شد و به خاطر استفاده بیش از اندازه از برق، سیندرلا را جادو کرد و به خانه نیکولا تسلا فرستاد تا یاد بگیرد استفاده از وسایل برقی آن هم در روز جشن بزرگ پادشاه ضرری جز به خودمان نمیرساند. از آن روز به بعد هم سیندرلا یاد گرفت در مبارزات بعدیش به جای زدن وسایل برقی به گذاشتن علامت جهانی«به من کمک کنید» و هشتگهای زن، زندگی، آزادی و me too در خانه تسلا اکتفا کند.
خیلی عالی بود