خیلی مقرب‌تر تَر
شیخ المذبذب اندر بلایات پایان‌نامه

گویند روزی شیخ‌المذبذب دیوان حافظ را بر دست گرفت و می‌خواند تا به این بیت رسید: «هر که در این بزم مقرب‌تر است/جام بلا بیشترش می‌دهند»
شیخ چون این بیت را خواند، لحظه‌ای بیهوش شد و چون به هوش آمد، گفت: «وجداناً چرا به ذهن خودم نرسید؟»

شیخ مریدی جان‌بر‌کف را فراخواند و گفت: «سایر مریدان را بخوانید که مسئله‌ای مهم پیش آمده است.»
مریدان چون حلقه زدند، شیخ بیت را برایشان خواند. مریدان گمان کردند شعر از الهامات شیخ است و تا خواستند گریبان بدرند، شیخ فریاد زد: «آرااااااام، آراااااام! این بیت از ما نیست، از شاعری زیرزمینی است که بر واعظان نیز تهمت‌های ناروا می‌زند.» (هنوز معلوم نیست حافظ هم‌عصر شیخ بوده یا خیر.)

شیخ گفت: «خلاصه، هر که خواهد به درجات بالای عرفان برسد و هفت مرحله را طی کند، باید درد و رنج را بپذیرد. حال طوفان فکری راه بیندازید: کدام جام بلاست که شما را به تقرب می‌رساند؟»

یکی از مریدان، ابوهشام‌بن‌داروغه، گفت: «مراحل تقرب در کسب ما هفت مرحله است: نخست شلاق، سپس لگام سرزنش، سبد شرمندگی، غرق مصنوعی، اره، بطری و غایت تقرب، گیوتین.»
شیخ (برگ‌ریزان) خشمگین شد و گفت: «احمققققق! من عقده ایم …(این قسمت بنا بر تغیر نسخ تاریخی دارای تحرف شده است) این تقرب مدنظرم نبود!»

مریدی دیگر گفت: «شیخنا و استادنا، ما در این سال‌ها که در محضرتان تلمذ کردیم، هفت مرحله تقرب را گذراندیم.»
شیخ پرسید: «چگونه؟»
مرید گفت: «نخستین مرحله، طلب است. چون شیوه تدریس و قمپزهایتان را دیدیم، گفتیم عجب حلوای قندی تو! همان جلسه چهارم از شما خواستیم استاد راهنمایمان شوید.
دوم، عشق است. عقل حسابگر را رها کردیم و با وجود اچ‌ایندکس منفی‌تان، با نیروی عشق بر ماندن پای شما جهیدیم.
سوم، معرفت است. هرچه با شما جلسه گذاشتیم و از درگیری‌هایتان با شاگردان گفتید و با محاسنتان دانش ما را بالا بردید ما باز هم پای شما صبر کردیم.
چهارم، استغنا است. فرمودید علم ازلی‌تان چنان است که هیچ مشاور و راهنمایی در کنارتان نگنجد و ما هم مطاوعت کردیم.
مرحله پنج تجرید است که به فرمان حق‌تعالی مقدر کردید تا هرآنچه از پیام در بله و واتس‌آپ و تلگرام و روبیکا و ایتا و دایرکت اینستاگرام و جیمیل و یاهو و اس‌ام‌اس را سین‌کرده و بی‌پاسخ بگذارید و من ِخلق خدای را به خدایم واگذارید. و مدام با خود می‌گوییم شاگرد کی مستحق آن بود که با استاد سخن گوید.
ششم، حیرت است. هر روز از انتخاب چنین استادی یک دور تسبیح لعن بر خود می‌فرستیم و سه دور نفرین بر شما. در گروه‌های خانوادگی ختم نذر کرده‌ایم تا پذیرش فرصت مطالعاتی‌تان در دانشگاه بغداد زودتر اکسپت شود و از سرمان دست بکشید.
مرحله هفتم مرحله فقر و فنا است. در این مرحله کلیه‌ی داراییمان از برای ادامه‌ی مدرسه به اتمام رسیده است و هرآنچه از منتالی هلث و روابط خانوادگی و دوستی و شغل و سلامت فیزیکی سلامت خواب داشتیم نیز به بادفنا رفته است. هر آنچه ریزالت از دقت ۹۷ درصد و خطای ۰/۱ نیز گرفته‌ایم، هیچ بود.
شیخ چون سخن از دقت ۹۷ درصد شنید، گفت: «از اینجا نروی تا مقالتی منتشر کنی!» سپس افزود: «آفرین بر تو! در کلامت گوهر است. این است راه سلوک و عرفان. از این پس با بقیه همان کنم که با تو کردم.»

مریدان چون این سخن شنیدند، مرید مذکور را به ابوهشام سپردند تا روش دیگری از عرفان بر او اجرا کند. سپس گریبان‌دریده، راهی آموزش شدند تا درخواست تغییر استاد راهنما دهند.

ثبت ديدگاه




عنوان