رمان صلح قبل از جنگ
مجلس سرکاری- فصل اول
۷:۵۱ ب٫ظ ۰۶-۰۸-۱۳۹۹
شاهزاده لباس پلوخوری اش را پوشید و یک بطری ادکلن را روی خودش خالی کرد و وارد مجلس شد تا سخنرانی کند. با آمدن شاهزاده همه ماسک هایشان را به صورتشان زدند. شاهزاده گفت «دوستان اینجا همه تست کرونا داده اند از آنهایی که تا ته دماغ را انگولک می کنند. همه منفی هستند. لطفا راحت باشید»
کنت پیر ماسک دستگاه اکسیژنش را کنار کشید و گفت «جناب شاهزاده، به خدمتکار گفته بودم عطر غلیظ مشهد را از سر میز شما بردارند ولی ظاهرا یادشان رفته»
شاهزاده خم شد و کتش را بو کرد. چشمهایش سیاهی رفت و افتاد وسط سالن بزم. بعد از چند دقیقه با بوی تند دندان مصنوعی که با گاز سیر نعنا داغ مخلوط شده بود، به هوش آمد. آقای کنت محبت کرده بودند و دستگاهشان را در اختیار شاهزاده قرار داده بودند. هر طور شده بود بلند شد و در وسط مجلس ایستاد و گفت «عالیجنابان و بانوان گرامی امروز روزی ست که قرار است خبری خوش ما را مسرور کند آیا کسی هست که از این مهم خبر داشته باشد؟»
پسر خانم موریه که اسمش را به خاطر حباب دایمی دماغش «حباب سکه» گذاشته بودند، گفت «قراراست بنزین گران بشود خخخخخ». خانم موریه سیلی به صورت پسرش زد که از شدت ضربه حبابش ترکید و او را کشانکشان به اندرونی عمارت برد. شاهزاده گلویش را صاف کرد و گفت «خب دوستان بهتر است عرض کنم امروز قرار است جناب رئیس جمهور خبر خوشی را به ما بدهند به احتمال زیاد این پیروزی مربوط به تلاش های دیپلماتیک ما با دنیا خواهد بود» سپس تلویزیون را روشن کرد.
رییس جمهور: آنهایی که می گفتند برجام چه کرد؟ باید بگوییم تحریم تسلیحاتی را برداشت…
دالاخوف که چهار انگشت دست راستش را تا غضروف در دهانش کرده بود گفت: این را خودمان داوطلبانه امضا نکرده بودیم!؟
شاهزاده تلو تلو خوران به سمت دستشویی رفت: الان هم برگرداندیم. این عالی نیست دوستان؟
رییس جمهور ادامه داد: مرد جنگ باشیم به روز جنگ و مرد صلح باشیم به روز صلح. اگر در روز صلح جنگ کردیم و اگر در جنگ صلح کردیم هر دو خطا و اشتباه است. به موقع باید بایستیم و بجنگیم و به موقع هم باید صلح کنیم.
بانو هلن دستمال سفیدش را به نوک انگشتش محکم کرد و گفت: جناب رییس جمهور همیشه طرفدار صلح بودند حتی اگر جنگی در میان نباشد اوه! ایشون مایه آرامش کشور هستند البته فقط شنبهها و یکشنبهها و جمعههایشان دارد کم کم رعبانگیز می شود.
خانم موریه حواسش به پسرش بود تا جایی را به آتش نکشد و همان طور به صحبت های رییس جمهور و اهل مجلس توجه داشت. داد زد «آهااای پسرهی بی اصل و نسب حیف آن همه سکه که پای کلاس آیین مملکتداری پای تو ریختم. بیا دو کلام حرف حساب یاد بگیر»
کنت پیر از خدمتکار خواست پیپش را برایش بیاورد. بانو هلن با تعجب پرسید «جناب کنت بعد از اکسیژن خالص دی اکسید کربن میل میکنند؟»
کنت پیر : بانو هلن فکر میکنم دغلبازی کارگزاران بهداشت به جایی رسیده که به جای اکسیژن عصاره نعنا داغ به ملت قالب میکنند. با پیپ بمیریم بهتر است.
شاهزاده با شنیدن سخنان کنت و بانو هلن عق زد و دوباره به سمت دستشویی دوید.
دالاخوف با دیدن این صحنهها روی صندلی چوبی لم داد و گفت «مجلس شادی امروز فضای رقت انگیزی گرفته است. دوست داشتم از مواضع جنگی جناب رییس جمهور بگویم ولی حیف که کسی سر کیف نیست»
شاهزاده با صدای رنجور داد زد «جناب دالاخوف ادامه بدهید من الان میآیم. هوووع»
دالاخوف گوشی تلفن همراهش را برداشت و ادامه داد «ما در سند جاودانه برجام نیروگاه هستهای را با ماده سنگی پر کردیم تا دشمن گول ترفندهای جنگیمان را بخورد»
بانو هلن: آن وقت ترفند جنگیمان چه بود؟
دالاخوف: دقیقا همین امضای داوطلبانه تحریم تسلیحاتی یک ترفند جنگی بود.
صدای جمع: اووووو
شاهزاده: ادامه بدهید هووووع
دالاخوف: ما توانستیم به دنبال آن «مکانیزم ماشه» را هم امضا کنیم و تا به حال دشمن نتواسته دست ما را بخواند. تصور میکنم این صلح نیز یک ترفند جنگی است.
کنت پیر ادامه داد «پدرم میگفت یک ضرب المثل روسی هست که میگوید «جنگ اول به از صلح آخر» من تا لحظه آخر زندگیاش از او معنیاش را پرسیدم ولی لحظه مرگ چند شاخه چوب را بر سرم شکست و گفت درستش این بود «صلح اول به از صلح آخر» و جان داد. فکر میکنم جناب رییس جمهور منظورشان این باشد.
ثبت ديدگاه