خاطرهای با مشارکت رئیسجمهور
مدیریت عالی
۱۰:۰۱ ق٫ظ ۱۵-۱۱-۱۴۰۳
بهنام خدا
سلام خدمت رئیسجمهور عزیزم
آقای پزشکیان اگر خاطرتان باشد شما در اول سال به ما یک موضوع انشا دادید اما معلم ما چون ما کوچک هستیم همان موضوع انشا را تبدیل به موضوع نقاشیکرد. لطفا اگر میشود بگویید که معنی وفاق چیست؟ ما از پدرمان پرسیدیم معنی وفاق چیست؟ پدرمان گفت-ببخشید ببخشید البته ما این را نگفتیم پدرمان گفت-گند زدن در ادارهی مملکت. ما این حرف پدرمان را قبول نداریم. برای همین رفتیم و از مادرمان معنی وفاق را پرسیدیم. مادرمان گفت چه غلطا! شما با این همه تعطیلی، درس خودتان را هم جانمان بالا میآید تا یاد بگیرید. از عمویمان هم پرسیدیم. عمویمان گفت یعنی هر کس سابقه حضور و فعالیت در نمیدونم اختشاش را دارد باید یک پست خوب دریافت کند. من شما را دوست دارم زیرا که پدربزرگم همیشه میگفت یعنی چی برای هر کاری باید عدم سوءسابقه داشت. این کارن ما چه گناهی کرده که زندان رفته. با این کار شما دایی ما هم میتواند سر کار برود.
اینکه ما شما را خیلی دوست داریم الکی نیست. زیرا که ما امسال خیلی تعطیل بودیم و به ما خوش گذشت ای کاش فقط اول هفته، کل هفته را تعطیل کنید تا ما دیگر از ترس اینکه فردا شاید به مدرسه برویم تکالیفمان را ننویسیم.
ما یک خاطره هم داریم که آن هم به شما مربوط میشود. برق که میرفت پدرمان میگفت که صدقه سر دولت شماست. یک روز که برق رفت پدرمان تازه به حمام رفته بود وآب قطع شد. مجبور شد با سر کفی بیرون بیاید و با حوله خودش را خشک کند. ما کلی خندیدیم چون پنج دقیقه نشد که برق آمد و پدرمان باز به حمام رفت باز پنج دقیقه نشد که برق رفت. و پدرمان…مادرمان در تاریکی پایش به لیوان خورد و شکست. بعد میگوید کی این را اینجا گذاشته. حالا اگر پای ما به لیوان میخورد میگفت لیوان چشم ندارد تو را ببیند. پدرمان گفت اگر وضع به اینصورت باشد باید موتور برق بخریم.
ما خیلی از شما ممنونیم و میخواهیم از شما درخواست کنیم که باز هم برق را ببرید. ما یک بار با داییمان یواشکی سوار موتور شدیم و تک چرخ زدیم و به ما خیلی خوش گذشت اگر برق برود بابایمان برایمان موتور میخرد.
ثبت ديدگاه