هوای قِروقیقاج
۱۱:۴۹ ب٫ظ ۰۱-۱۲-۱۳۹۷
راه راه: پسرم یاد بگیر این همه دعوا نکنی
شیشه را نشکنی و ولوله بر پا نکنی
نروی سمت خلاف و نزنی حرف گزاف
دست در جیب من و در کت بابا نکنی
من که بیرون روم از خانه، اگر زنگ زدند
در به روی کسی ای جزّ جگر! وا نکنی
توی مهمانی اگر میوه برات آوردند
موزها را همه در معدهی خود جا نکنی
توی دایرکتِ عمو و زن عمویت نروی
دوستی با پسرِ عمه پریسا نکنی
راستی هرچه که گفته است به تو زنداییت
زِر زده! گوش به آن خرس هیولا نکنی
آخر برج فقط شام و ناهار اشکنه است
هوس گوشت، پلو، مرغ مسما نکنی
پسرم! آش پُر از سیر برایت پختم…
توی دانشکده رفتی به کسی «هااا» نکنی
باز شد روز ولنتاین پسر! خر نشوی
با پلنگان هوس گشتن صحرا نکنی
شیر پر چربی خود را نکنم بر تو حلال
گر که یک دختر «ژن خوب» تو پیدا نکنی
به هوای قر و قیقاج زن پر فیسات
مادرت را ز سر زندگیات وا نکنی
پاچهی هرچه رییس است بخاران مادر!
وسط صحبتشان هی بله اما نکنی
گر که مسئول شدی، وعدهی کشکی ندهی
صحبت از وعدهی کنسرت حمیرا نکنی
سمت پاستور و بهارستان یا سعدآباد
هوس سلفی، یهو با فدِریکا نکنی
با کسی توی وین چونکه نشستی سر میز
پای هر برگه ندانسته تو امضا نکنی
نکند در وسط عشق و صفا غرق شوی
فکر استخر فرح یا لب دریا نکنی!
توی توچال حواست به هوایش باشد
زیپ آن گرمکنات را عسلم! وا نکنی
ادب از بیادبان یاد بگیر ای پسرم!
هرچه کردند عزیزم آره والا نکنی
ثبت ديدگاه