دیدن کاه در ورقههای کتاب
کتابخوار واقعی
۱۱:۲۴ ب٫ظ ۳۰-۰۲-۱۴۰۳
– این روزها نمایشگاه کتاب تهران در حال برگزاریه و رژیم داره نهایت استفاده تبلیغاتی خودش رو از برگزاری این نمایشگاه میبره. در همین راستا گفتوگویی داریم با هوشنگ ممتنع، کتابخوار و ساکن نیویورک. سلام هوشنگ!
+ سلام به شما و همه بینندگان عزیز.
– برامون از کتابهای قدیم و فعلی بگو و به نظرت این اتفاق به ظاهر فرهنگی میتونه نقش مثبتی در بهبود فرهنگ جامعه داشته باشه؟
+ ممنون که از من دعوت کردید. خب امتیازی که من دارم اینه که چهار دوره قاجار، پهلوی اول، پهلوی دوم و جمهوری اسلامی رو درک کردم و توی همهشون کتابخوار به معنای واقعی کلمه بودم. واقعا معنا و مفهوم کتابخواری در این زمانه توی ایران تغییر کرده. انقدری که من حتی مجبور به مهاجرت شدم. خیلی چیزا عوض شده و خب همین پاسخ به سوال دوم شما میشه که واقعا باید بگم نه! هیچ تاثیری نداره بلکه تاثیر مخرب داره.
– برامون از قدیم بگو.
+ قدیما کتابها واقعا یه رنگ و بو و طعم دیگهای داشتن. من یادمه زمان قاجار اولین کتابایی که چاپ میشد، واقعا طعم کاه میداد! یعنی میشد از وسط یه صفحه کاه رو درآورد و خورد. هرچند کل کتاب هم همون طعم بینظیر کاه و جوهر رو داشت. توی زمان پهلوی اول ماجرا یه مقداری فرق میکرد و علاوه بر طعم و بوی کاه، یه مقداری هم طعم چکمه حس میکردیم که به نظرم به خاطر این بود که رضاشاه بزرگ دستور داده بود مواد کاغذها رو حتما با پا ورز بدن و با چکمه تهیه کنن. توی زمان محمدرضا شاه هم بعد از انقلاب سفید و نابودی کشاورزی کشور، کاغذ رو وارد میکردن که اونم چون منابع واردات باکیفیت بودن طعم کتابها رو خوب میکرد؛ ولی بعد از انقلاب چون تحریمها به وجود اومد و این آخوندا هم ذاتا با کتاب و کتابخواری مشکل داشتن، دست به خودکفایی و استفاده از کاغذهای بازیافتی زدن که واقعا دیگه طعم و بوی کتابها قابل تحمل نبود.
– برامون از مشکلات بعد از انقلاب در صنعت نشر و چاپ میگی؟
+ بله! برای مثال بخوام بگم همین مسئله طعم، واقعا عجیب بود که همزمان یه کتابی طعم سبزی خوردن، لاستیک، زیر بغل و سیگار میداد. مشخص میشد مواد کاغذش اول از یه روزنامه بوده و بعد به برچسب روی لاستیک تبدیل شده و بعدش زیر بغل یه آخوند از این مدرس به اون مدرس رفته و آخرش هم به قوطی سیگار تبدیل شده و بعدش تبدیل به کاغذ کتاب شده یا اینکه یه ذره از کاغذ همه اینا توش بوده. یا مثلا من خودم جلد یه کتابی رو که خوردم دیدم کارتن تاید بوده و حتی کارم به بیمارستان کشید.
– خیلی عجیبه. از محتوای کتابها چی؟ چقدر رو به افول بودن؟
+ نمیدونم والا. ما انقدر کتابخوار بودیم که کار به محتوا نمیکشید. امیدوارم که تونسته باشم عنوانی که بهم گفتید رو خوب توضیح بدم.
– بله بله. خیلی هم کامل و جامع! پس به نظرتون اصلا حس و حالی که کتاب و کتابخوانی الان داره مثل گذشته نیست و آخوندها اینجا هم مثل بقیه جاها نابود کردن؟
+ دقیقا! فکرش رو بکن الان داره نمایشگاه کتاب برگزار میشه در حالی که اصلا چنین چیزی سابقه نداشت! یعنی نیاز نبود به چنین چیزی. من خودم یادمه همه اعضای خانوادهام کتابخوار بودن و به این فکر نمیکردیم که باید سال به سال بریم یه نمایشگاه کتاب بخریم، توی همه سوپریها کتاب بود و سریعا میشد تهیه کرد و خورد.
– خب بسه دیگه هوشنگ از این ماجرای کتابخواری که بیرون بریم، به نظرت تیر خلاص این حکومت به بدنه فرهنگ چیه؟
+ همین که الان بوی کتاب داره با بوی بنزین مقایسه میشه واقعا چیز بدیه! زمان ما وقتی میخواستیم بوی کتاب رو با چیزی بسنجیم با قرمهسبزی سه روز روی مطبخ میسنجیدیم و لذت میبردیم…
– خب انگار دیگه محدودیت زمان داریم و مسئله کتابخواری هوشنگ داره به جاهای باریکی میکشه. ممنون از هوشنگ که تا الان همراه ما بود و از دوستانمون هم که تونستن به خوبی این گفت و گو رو هماهنگ کنن تشکر میکنم.
ثبت ديدگاه