تقویم تاریخ 25 جون
کُرهسابی
۱۱:۵۲ ب٫ظ ۰۶-۰۴-۱۴۰۳
سالها پیش در چنین روزی، یعنی در ۲۵ جون سال ۱۹۵۰، جنگ کره (به ضمه کاف و کسره ر، نه فتحه کاف که یک وقت زبانم لال یاد «مردم عزیز یادتان هست» نیفتید!) شروع شد.
قضیه اینجوری آغاز شد. کره از سال ۱۹۰۵ مستعمره ژاپن بود. آنها در مقابل دستورات ژاپنیها مبنی بر «سامسونگ پراید چین چون چرا چگونه» با گفتن «هو پراید خودتی، چرا فحش میدهی، زیرا!» کارهایشان را انجام میدادند. همچنین تمام نمکهایی را که جومونگ با خاری و خفت در چند فصل سریال جمع کرده بود را در اختیار آنها میگذاشتند.
قضیه بدین منوال پیش رفت که پس از جنگ جهانی دوم و شکست ژاپنیها، کره محل مناقشه بین آمریکا و شوروی قرار گرفت. هر کدام از آنها با گفتن «دِهه… این مال منه» انقدر کشیدن و کشیدن که جر خورد. سپس با گفتن «عه! فکر میکردیم کرهای باشه؛ ولی چینیِ هایکپیِ سفارش آسیاست که!» هر کدام تکه جرواجر شدهای از کره را سهم خود کرد. شوروی شمال و آمریکا جنوب را با درآوردن زبان و گفتن «تازه اینجا هواش بهتره، دلتونم بسوزه» برداشت.
قضیه اینجورکی شد که از آنجایی که چشمِ تنگِ دنیادوست امپریالیسم استکبار بدسگال اَخ و پیف را یا کشورگشایی پر کند یا انگشت کردن در چشم، آمریکا و شوروی به دنبال کل کره بودند. از همین روی «کیم ایل سونگ» با گفتن «حمله» به نیروهای کرهشمالی دستور پیشروی داد. سربازها درحالیکه تلاش میکردند چشمهای خود را از تعجب باز کنند؛ ولی موفقیتی برایشان حاصل نشد، با گفتن «کجا؟» به دستور واکنش نشان دادند. سپس کیم به آنها گفت: «اونجا» و همینطور که سربازها مشغول گشتن دنبال اونجا و نگاه کردن به آن بودند، کیم با گفتن «آخه مغزفندقیهای شلغم! مگه ما هممرز دیگهای هم به غیر از کرهجنوبی داریم؟» منظور خود را از اونجا به صراحت بیان کرد. این بار سربازها که موفقیتی در گشاد کردن چشمهای خود از تعجب برایشان حاصل نشده بود، دهانهای خود را به قاعده یک مثلث قائمالزاویه (نگویید چجوری که نمیدانم. وقتی با آن چشمها میبینند، حتماً این هم میشود دیگر! فقط امتحان نکنید که اگر فکتان از جا در رفت، مسئولیتی نمیپذیرم.) باز کردند و گفتند: «پس چین چیچیه؟» و با جواب کیم مبنی بر «اون که تقلبیه» مواجه شدند. سپس با گفتن «آهان از اون لحاظ» با داد و هوار به کرهجنوبی یورش بردند.
قضیه بدین شکل ادامه یافت که که دو روز بعد شورای امنیت در یک حرکت مستقل با گفتن «چه پیشنهاد خوبی. خودمان فقط دعوت به خویشتنداری به ذهنمان رسیده بود» به پیشنهاد آمریکا قطعنامهای برای کمک به کرهجنوبی تصویب کرد. شوروی هم از آنجایی که در آن برهه حساس، پشت جمهوری خلق چین درآمده و به نشانه اعتراض به اینکه چرا هنوز کرسی چین در اختیار جمهوری چین قرار دارد و هنوز خلقی نشده، شورای امنیت را با گفتن «اصلاً من قهرم» ترک کرده بود. به همین علت علیرغم اینکه امکان حق وتو یا همان بزن زیرش را داشت؛ ولی کاری نتوانست بکند و قطعنامه به امضا رسید.
قضیه اینجورکیتر شد که نیروهای کرهشمالی مراحل اولیه جنگ را با موفقیت طی کرده و تقریباً تمام کره به جز دماوند و فیروزکوه، نه ببخشید، به غیر از شبهجزیره بوسان را اشغال کردند؛ اما با ورود نیروهای سازمان ملل ورق برگشت و قضیه وارد صفحه بعد شد. سپس با گذشت ۱۰ روز، سئول دوباره به دست قوای کرهجنوبی افتاد. چند روز بعد هم قوای سازمان ملل پیونگیانگ، پایتخت کرهشمالی را به تصرف خود درآورد و تا مرز چین و کره پیشروی کرده و با گفتن «سکسک» تقریباً تمام شبهجزیره را اشغال کردند؛ اما مجدد در این مرحله ورود سربازهای چینی (منظور این است که سربازهای کشور چین، نه جنسشان)، وضعیت را تغییر داده و نیروهای کرهشمالی و چین تا سئول پیش رفتند.
اوضاع به حدی چیز تو چیز (انتخاب چیز به سلیقه خواننده) شده بود که باید به آنها گفته میشد، «جان جومونگ و گریههای موپالمو و قودا گفتن بروسلی، یه دو دقیقه هر جا هستید بایستید و کسی پیشروی نکنه تا بفهمیم کی، کجاست!»
در نهایت قضیه بدانجا رسید که از از ژوئیه ۱۹۵۱ جنگ به حالت مغلوبه درآمد و طرفین هرازگاهی تیری، ترقهای پرت یا فحشی نثار هم میکردند و خلاص. به همین جهت مذاکرات آتشبس بین دو طرف آغاز شد. پس از آن نیز آمریکا برای حفظ جایگاه خود با گفتن «فعلاً اینا اینجا باشه، فقط میخوام ببینم کی جیگرش رو داره بهشون نگاه چپ بندازه» چند پایگاه نظامی در خاک کرهجنوبی ایجاد کرد. شوروی هم که وضعیت را اینطوری دید با گفتن «عه اینجوریاست! فکر کردید ما کجیم و از اینا نداریم» برای تقویت کرهشمالی تجهیزات نظامی و همچنین پایگاه اتمی در آنجا تاسیس کرد.
خیلی پر محتوا بود سپاسگزارم.