انشای روز زن
یک چیز زرد که برق میزند
۱۰:۰۰ ب٫ظ ۰۲-۱۰-۱۴۰۳
موضوع انشا: روز زن
روز زن و هدیه دادن در این روز به زنها یک کار خوب است. مامانمان میگوید بهترین هدیهای که یک مرد میتواند به همسرش بدهد، طلا است. البته بابایمان نظر دیگری دارد. میگوید چرا باید یک چیز زرد که برق میزند را زنها بیندازند و چرا ما مردها باید برایشان بخریم؟ برای من هم سوال شد که چرا عدهای باید چیزی بفروشند که زرد است و برق میزند.
از مادرم پرسیدم چرا طلا باارزش است؟ گفت که چون کمیاب است. پرسیدم هرچیز کمیاب باشد گران قیمت است؟ گفت آره دیگه فکر کنم. با خودم فکر میکردم که اگر به جای سنگ، طلا در کوچه خیابانها بود و سنگ کمیاب میبود؛ زنها سنگ به دور گردن و دست و گوش مچشان میانداختند؟ داشتم فکر میکردم یک شهر یبوست بگیرد. آن وقت زنها برای وسیله زینتی چه میکنند…
مادرم برای اینکه پدرم برایش طلا بخرد میگوید که اینها سرمایه است و بعدا میتوانیم بفروشیم. در این مرحله پدرم از پول ندارم به انقدر پول دارم و طلای کارکرده بگیریم تقییر حالت میدهد. مادرم بعد از این اتفاق یواشکی به من میگوید رگ خواب پدرم دستش است. من که هرچه قدر دقت کردم نفهمیدم رگ خواب پدرم دقیقا کجایش است. من هم دوست دارم یک روز رگ خواب پدم را دست بگیرم.
بعضی وقتا دیده ام که مادر از خالهام و خالهام از آن یکی خالهام طلاهایشان را قرض میگیرند تا در مهمانی بیشتر برق بزند. آنطور که من متوجه شدهام قتر و سنگینی چیزهایی که زنها به خودشان آویزان میکنند، مهم است. یعنی اگر روزی طلا هم مثل سنگ همه جا ریخته شود و سنگ مهم باشد سنگینی سنگ که به دور گردن میاندازند مهم است. آن شهری که مردمش معدههایشان مشکل داشت که هیچی. فکر کنید خالهام گردنآویز خاله دیگرم که شوهرخالهام برایش تهیه کرده است را بیندازد.
حسن آقا همسایهیمان به پدرم میگفت که انقدر زندگی را سخت نگیر. مهم هدیه دادن است که باعث محبت میشود. پدرم به حسن آقا گفت چرا ماهی ۳۰ روز، روز زن است و مردها باید هدیه بدهیم و آن یک روزی هم که روز ماست در تقویم مسادف میشود با روزجهانی اورانگوتان نابالغ و جوراب برایمان میخرند؟ حسن آقا با بقز و تکان دادن سرش حرف پدرم را تایید کرد و در یک لحظه بطور ناگهانی سر پدرم را بغل کرد و پدرم زارزار گریه کرد. حسن آقا همانطور که با بقز لب پایینش را گاز میگرفت پدرم را نوازش میکرد.
این بود انشای من.
ثبت ديدگاه