بخشی از مکالمات در دوران پیاپولشویی
تسلیم نهادهای گنده بین المللی در برابر اراده ی ما!

_ الو! بانک مرکزی ایرانه؟

– بفرمایید…

_ از اتحادیه مبارزه با پولشویی زنگ می زنیم. همین الان یه شماره کارت براتون می فرستم زود بلاکش کنید.

_ چرا آقا؟ چی شده؟؟

_ یه نفر لبنانی داره توی بستنی فروشی نزدیک چهارراه طالقانی کارت می کشه. شصتمون خبردار شد یه کلکی تو کارشه.

_ بعله… خب جسارته مشکل چیه؟

_ خودتی! از لبنان پا شده اومده ایران که بستنی بخره؟! بلاکش می کنی یا تحریم ها رو یک سال دیگه تمدید کنم؟

_ حالا شما عصبانی نشین آقا. الان بچه ها رو می فرستم سر چهارراه ببینن قضیه چی بوده؟

 

*

 

_ الو وزارت خارجه ایرانه؟

_ بعله امرتون؟

_ گوشی رو بدین عراقچی…

_ سلام. آقا هر چی شده نقض برجام نیست.

_ خودتو نزن به اون راه ناقلا! پامیشی میای سوئیس به ما نمیگی؟

_ شما؟

_ جان کری؟! عه؟ شمایی؟ از کجا فهمیدی من سوئیس بودم؟

_ پسر داییم تو مبارزه با پولشویی کار می کنه. گفت: داشتی از نوشت افزارفروشی دم هتل کوبورک شیش تا خودکار می خریدی؟

_ ای نامرد خبرچین

_ خوب راستشو بگو حالا. چه خبره اینهمه خودکار؟ قضیه چیه؟

_ داشتم می یومدم مذاکره جان تو. گفتم مثه اوندفعه دست خالی نمونم.

 

*

 

_ الو بانک مرکزی؟

_ بله بفرمایید

_ ببخشید من اومدم دوبی تفریح. امروز پسرمو آوردم اسباب بازی فروشی.

_ چی می خوای بخری؟

_ چه فرقی می کنه؟ یه تانک اسباب بازی.

_ بیخود! تو این شرایط تحریم می ری از این کالاهای مشکوک می خری اینجوری می شه دیگه!

_ یعنی چی؟ پس چیکار کنیم؟!

_ چه می دونم. حالا فعلاً یه کبوتر سفید بخر به علامت صلح و دوستی شاید کارت درست شد.

 

*

 

_ الو؟ اتحادیه مبارزه با پولشویی؟

_ بفرمایید

_ ببخشید من عضو داعشم. یه چند میلیون دلار پول نفت مونده دستم باید برسونم به دست رفیقم تو سوریه. می خواستم ببینم کارمزدش چقدر می شه؟

_ قابلی نداره

_ صاحابش قابله

_شما فقط پولو بریز به حساب ما و رقمو پیامک کن بعد زنگ بزن به رفیقت. باقیش با من. خودمون یه ناقابل واسه شیرینی بچه ها برمی داریم.

ثبت ديدگاه