مرثیهای برای پرچم بیستاره
تو نسوز، تو بمان
۱۰:۰۵ ب٫ظ ۲۳-۰۳-۱۳۹۹
راه راه: چه میکنند اینها؟ آه عزیز چه میکنند اینها با تو؟ با پرچم تو! با آن پرچم هماره در اهتزاز. چونان خونِ حیاتبخشِ رگانم سرخ؛ چونان چشمانِ سفیدیم سفید؛ چونان شبِ تارِ جهانسومیم پرستاره؛ و چونان… و چونان… آه چرا هیچ کجایم مثل پرچم تو آبی نیست؟
کاش لااقل چشمانم آبی بود! تا خورشید آن گونه از تخم چشمانم باز بتابد که از تخم چشمان مردمان تو ای آمریکای باریک تنم!
این که اینها لگدمال میکنند پرچم تو نیست! قلب من است که لگدمال میشود! این که اینها میسوزانند پرچم تو نیست! دماغ من است که میسوزد! این که اینها جر میدهند را دیگر بیخیال که بیش از این توان گریستنم نیست!
آه کائنات! آه بزرگکائنات! آه درهمپیچیده کائنانت! بیایید و تمام انرژیهای منفیتان را بکوبید در فرق سرشان! البته نه در سر آنها که موی طلایی دارند ها! که آنها جان جهان منند!
بکوبید در سر همان سیاه سوختگانی که مرگ بیمقدارشان زیر زانوی آن پلیس خوشتیپ را ارج ننهاده و این قائله را به پا ساختند.
مرسی کائنات بوس بوس.
ثبت ديدگاه