خبرکش
خدا بده برکت

آخرین ضربه رو محکم تر بزن

ابراهیم حامدی ملقب به ابی از آن دسته افرادی است که به سندروم پشیمانی بی قرار،ملقب به پشی مبتلاست. بدین گونه که هر تصمیمی که می گیرد در مودبانه ترین حالت به پشیمان شدن می افتد. مثلا اعلام می کند که آخرین کنسرتش را برگزار خواهد کرد و بعد از اصابت ته ِ دیگ به کف ِ گیر مجددا به پشیمان شدن می افتد و دوباره آخرین کنسرتش را برگزار می کند. دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که احتمالا ابی منظورش از آخرین کنسرت جدید ترین کنسرت است اما تنها تردیدی که وجود دارد تا این فرضیه به نظریه مبدل نشود اجرای تمامی آهنگ های زیرخاکی اش در تمامی آخرین(جدیدترین) کنسرت هایش است.
یکی دیگر از نمونه های آزمایشگاهی ای که ابی به پشیمان شدن افتاد کنسرت اش در عربستان بود که از مواضع خود پایین آمد و از آهنگ خلیج فارس و معروفش استفاده نکرد و اگر قافیه اجازه میداد چه بسا شاهد خواندن آهنگ خلیج عربی در آن کنسرت می بودیم.
به هر حال کنسرت آخر ابی با این همه استقبالی که شد قطعا آورده های بسیاری خواهد داشت و ما شاهد پیشرفت و جهش در زمینه ویروس کوید خواهیم بود.

خدا بده برکت

یک ماه پیش در راستای حمایت از محصول ایرانی یک سوزن به خودمان زدیم تا بتوانیم با جوالدوز بقیه را زخمی کنیم. از ترس عوارض واکسن منتظر رسیدن حضرت عزرائیل بودیم ولی به تب راضی شده و شب را با پتویی خیس شده از عرق سحر کردیم. حال پس از یک ماه و اندی(مارا با خواننده های مبتذل صنمی نیست) که آستین را بالا زده ایم تا سر سوزنی مورد تعرض واکسن خودی قرار بگیریم گیرمان نمی آید.
البته دوستانی بوده اند که پس از تلاش های شبانه روزی و استقامت در صف های طولانی دوز دوم را زده و ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت را بطور عینی در زندگی خویش مشاهده کرده اند.

صاحب استانبول کیه؟

رفته آب خنک بخوره
هه!
(خب نویسنده این ستون هرچی فکر کرد راجع به این مردک حقیر سراپا تقصیر چه بنویسد هیچ چیزی یادش نیامد. همچنین نویسنده طبق معمول هر روزه باید سه سوژه را برای این ستون تحویل ادمین محترم سایت می داد ولی به دلیل اینکه در بستر بیماری قرار دارد کم نیاورده و دو خط هم که شده برای صاحب استانبول نوشته است. ولی خداییش برای این مردک حقیر سراپا تقصیر حیف نون و القلم.
البته بد هم نشد. متن ام خیلی روشنفکری شده و شبیه شاخ های مجازی به این اتفاق واکنش نشان داده ام مخصوصا اون “هه” آخرش که وقتی داشتم متن را می نوشتم برای آنکه گلویم را صاف کنم گفتم، بعد دیدم عه به متن هم می آید. هه)

ثبت ديدگاه




عنوان