خر نامه

راه راه: خراب: خر در آب، آبگوشتی که از گوشت خر باشد.

خرزین: اسمی آهنگین و به‌روز برای نامگذاری کودکان پسر.

خرانه: اسمی ظریف و به‌روز برای نامگذاری کودکان دختر.

خروار: شبیه خر، کسی که ادای خر را در می‌آورد چه در حرکات، چه در سکنات.

خرابه؟: نه، بزباشه، آنچه آبگوشت باشد.

خربزه؟: نه، خر الاغه، سوالی بچه‌گانه برای دست انداختن طرف.

خرپشته؟: نه، داخل طویله است. سوال کسی که دنبال خرش می‌گردد.

خربند: گروه موسیقی نیست. آنچه خر را به آن می‌بندند.

خریسوپولیس: اسم قدیمی اسکندر به یونانی

خردپرست: خری که دپرست است

خرده خری: خرید برای احتکار کلان اجناس. ایراد خرکی. خرده خرکی. گیر بانک‌ها در مسیر ندادن وام.

خردر: درِ خرکی، درِ بزرگ. خردر، دره خر.

خربار: بارهای بسیار بزرگ و زیاد. جهازهای الکی و زائد نوعروسان.

خرخار: خارهای بزرگ. خار مغیلان.

خرخوار: خری که به خواری افتاده است. گیرنده وام‌های ۴۲ درصد سود، همراه با دیرکرد و جریمه سود و سود سود.

خرخوار: شخصی که آبگوشت خر به خوردش داده‌اند. مسافر بین راهی.

خرکار: شخص زحمت کش که به‌خاطر گرفتن چندرغاز حقوق نجومی مجبور است گاهی سر کار برود.

خرزار: منطقه‌ای مملو از خر. قبرس. خری که زاری کند(عاشق) کشته مرده غرب، روشنفکر.

خرضار: خر مضر و آسیب رسان. خری که با جفتک بزند به زیر میز مذاکره.

خرخار: خارش‌های شدید پشت شانه.

خرخاکی: تواضع بیخود. سواری دادن به غیر. خوش‌بین به آمریکا.

خرخانه: خانه بزرگ، ویلا. خانه فلان آقازاده.

خرخری: رفتار خرکی.

خرخری: عمل و پیشه خریدن خر. تجارت خر.

خرمن: روان‌پریش. خود خر پندار.

خرناس: خر مردم. خدمت‌گزار، شعار انتخاباتی برای جمع کردن رای مردم.

خرک: خر تو. مرکبی که بر آن سوار می‌شوی. پراید. خَرَک: خر کوچک. خر ناتوان. خر زهوار در رفته. شرکت سایپا.

خرت: آنچه که پرت باشد

خَرت: خر تو.

خرد: خر دال. گزینه‌ای که الف و ب و جیم نیست. گزینه آخر. گزینه روی میز. جفتک. عرعر.

خراش: خری که در آش شله قلم کار به کار رفته است.

خران: عمل خریدن. پیش فروش پراید ۶۰ میلیونی.

خران: آن‌که می‌خرد. تاجر. واردکننده کود انسانی. خران: خرها.

خراز: خری که از ترکیه پارچه وارد می‌کند

خروَش: بد صدا. خواننده زیرزمینی. کسی که صدایش به خر ماند. موسیقی و رقص مدارس

خرابی: خری که در خشکی نباشد. خرابی: ویرانی. مسئول بی‌کفایت.

خراج: کسی که از مرحله شاخ اینستا بودن گذشته و آج درآورده است

خرامان: در امان ماندن از خر. گاوی که از جفتک خر، امان می‌خواهد. عربستان

خرتوخر: به‌هم ریخته. شلوغ. بی‌نظم. هرکی‌به‌هرکی. ستاد تنظیم بازار

خرج: خر جیم. خری که از زیر بار مسئولیت جیم می‌زند. سلبریتی در پاسخگویی به مردم

خرجان: اصطلاحی که زوجین پس از دل‌وقلوه گرفتن و فدا شدن‌های اوایل نامزدی، برای صدا زدن هم به‌کار می‌برند. فحش.

خرمغز: روشنفکری که پس از چندین بار کودتای آمریکا در کشورش، باز آنجا را قله دموکراسی می‌داند

خریدار: خری که لَنگ نعل است. خرِ بر دار.

خرخیزستان: نام قدیمی یک کشور. نام قرقیزستان.

خرخوار: خوردن بیش از حد، سیری ناپذیر. آقازاده. نجومی خور. مختلس. رئیس صندوق ذخیره فرهنگیان. ب.ز  م.ج  خ.ر  س.گ

۲ Comments

  1. کاویان ۱۴۰۰-۰۷-۲۹ در ۵:۰۳ ب٫ظ- پاسخ دادن

    خیلی خیلی عالی بود

  2. ناشناس ۱۳۹۸-۰۴-۱۵ در ۱۱:۳۰ ب٫ظ- پاسخ دادن

    بعضیاش خیلی عالی بود ، خیلی خوب ربط داده بودید
    خرزار
    خرخاکی
    خرک
    خران
    خرامان
    خرجان
    خرمغز
    خرخوار

    چرا بر اساس حروف الفبا نیست؟ بهتر نبود؟

ثبت ديدگاه