تقویم تاریخ ۲۸ مرداد
کودتای بودار

سال‌ها پیش در چنین روزی، یعنی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی، درحالیکه خورشید باب شوخی را باز کرده بود و هرچه مردم می‌گفتند «دوری و دوستی!» وقعی به خواسته آنها نمی‌نهاد و هی نزدیک‌تر می‌آمد و می‌گفت «بیا بغل عمو»، کودتای آژاکس به وقوع پیوست.

قضیه این‌جوری آغاز شد. دولت ایران با همراهی مردم که جا دارد «ماشالا ماشالا بهش بگیم صد قل هولا بهش بگیم» صنعت نفت ایران را ملی و با گفتن «دست خر کوتاه» انگلستان را از این سرمایه کشور خلع ید کردند. در ادامه مردم به انگلیسی‌ها اعلام داشتند «این جیزه. یه بار دیگه دست بزنی دستت اووف میشه. برو تو زمین خودتون بازی کن.»
انگلیسی‌ها با گفتن «برو بابا! شوخی می‌کنی» نشان دادند که این واقعه را باور نمی‌کنند؛ اما وقتی جدیت ایرانی‌ها را دیدند، گفتند: «مگه میشه؟ مگه داریم؟! پس یحتمل خوابیم!»؛ ولی وقتی صدای شترق سیلی آب‌داری که به صورتشان خورده بود و پژواک «دیییدییید خواااب نیییستییید» در گوششان پیچید و عینهو فرفره شش‌ونیم دور گرد خودشان چرخیدند، فهمیدند که این تو بمیری از آن قبلی‌ها نیست. پس سریع بعد از تعویض لباس‌هایی که به گند کشیده بودند، رفتند تا فکر چاره‌ای کنند.
قضیه بدین صورت ادامه یافت که انگلیسی‌ها رایزنی‌ و درواقع لوس‌بازی‌های خود را با گفتن «من که نفت رو چپاو… چیز، از چاه می‌کشیدم برات، از این بوگندو می‌کردم رهات، بذارم برم؟» شروع کردند. سپس وقتی جواب ایرانی‌ها را که به صورت پاکوبان و ریتمیک می‌خواندند «برو دیگه سیام نکن، عاجزونه صدام نکن، اشک دروغکی نریز، پشت سرتم نگاه نکن. دیدین… دیدین…» شنیدند، دمشان را روی کولشان گذاشتند و رفتند. هرچند از آنجایی که طاقت نمی‌آوردند و برای دهن‌کجی «ییی‌گویان» زیرچشمی دزدکی پشت سرشان را نگاه می‌کردند.
قضیه این‌جورکی شد که انگلستان به نشانه اعتراض ابتدا ایران را تحریم کرد. سپس به دادگاه لاهه، سازمان ملل، شورای امنیت، شرلوک هلمز، کارگاه گجت و کلاً هر کسی را که می‌دید از دست ایران شکایت کرد. از طرف دیگر ایران هم با گفتن «به یوگی و دوستان نگفتی!» آنها را به سخره گرفت و مصدق هم که پس از ملی شدن صنعت نفت به نخست‌وزیری رسیده بود با گفتن «آره! اینه» به دفاع از حق مالکیت ایران بر منابع سرزمینی‌اش پرداخت.
انگلیسی‌ها که دیدند از هر طرفی که می‌روند جز افزودن بر حسرتشان چیزی عایدشان نمی‌شود به سراغ آمریکا و برادران دالتون که در آن مقطع دولت ایران به شدت علاقه داشت با آنها داداشی بشود رفتند تا اقدامات براندازانه را از آن طریق پیگیری کنند. آنها با گذاشتن دست روی نقطه ضعف آمریکایی‌ها که در آن مقطع گسترش کمونیست بود، وسوسه‌شان کردند و کک به تنبانشان انداختند تا با یک کودتای ریز تیشه به ریشه دولت ایران بزنند.
قضیه این‌جورکی‌تر شد که اولین مرحله کودتا در ۲۵ مرداد شروع شد. سرهنگ‌ نصیری‌ فرمانده‌‌ گارد شاهنشاهی‌ با گروهی ‌مجهز به‌ تیر و ترقه برای عزل مصدق و خفت کردنش به در منزلش رفت؛ اما از آنجایی که تعدادی دهن‌لق که نخود در دهانشان خیس نمی‌خورد، چغلی کرده و به مصدق خبر را رسانده بودند، با پیژامه خال‌خال پشمی که تا گردن بالا کشیده بود، دم در آمد و با گفتن «بفرما چای دوم» با یک چشمک دستور بازداشت نصیری را داد. به این صورت نقشه کودتاچیان با دستگیری‌ نصیری شترق خورد به طاق و کودتا شکست‌ خورد.
شاه هم که در کلاردشت مشغول ماسه‌بازی و تکان دادن پاهایش در آب بود تا خبر شکست کودتا را شنید، سریع به میان آب رفت و با گفتن «آخیش! خوب شد آب بودا!» خود را آسوده و سپس کشور را به شکل فرارگونه‌ای ترک کرد.
وضعیت به جایی رسید که همه قال قضیه را کنده می‌دانستند؛ اما ۳ روز بعد آمریکا با رو کردن برگ آس خود و به میدان آوردن چندی گولاخ‌ها از جمله شعبان بی‌مخ و رمضون یخی و پری بلنده و باقی دوستان و چوب و چماق‌کشی و هوار و عربده‌کشی و گفتن «چی؟! جون داداش» و «آی نفس‌کِش» و «از مادر زاده نشده» و از این حرف‌ها زدند و دارودسته مصدق و مصدقی‌ها را شتک کردند.
و این‌جوری شد که آمریکا دولت قانونی ایران را برکنار کرد و مجدد شاه را با دادن یک آب‌نبات لیسی به دستش و گفتن «آفرین پسر خوب! برو بشین سرجات و لیست رو بزن» به کشور برگرداند. از آنجایی هم که کودتا به مذاق آمریکایی خوش آمده بود با مالیدن کف دست‌هایشان به هم و گفتن «به… به…» راه و درواقع سوراخ را یاد گرفتند و بعد از آن در هر کشوری که به مشکل می‌خوردند با زدن چشمک و گفتن «همان همیشگی» دست به کودتا می‌زدند و حکومت‌های مخالف خود را برمی‌انداختند.

ثبت ديدگاه