نگاهی به حماسه 23تیرماه 1378 و ماجرای کوی دانشگاه تهران
اتفاقی که اُفتـااااااااااد

من آخر هم نفهمیدم که این اتفاق‌ها از کجا می‌افتند و از آن مهمتر اینکه چطور می‌شود که می‌افتند. یعنی یک اتفاق، راحت نشسته سرجایش، پاهایش را دراز کرده دارد حمام آفتاب می‌گیرد که یکهو می‌افتد؟ یعنی چه؟ شما اگر فهمیدید همین پایین، یادداشت (کامنت) بگذارید و به من هم بگویید. تازه یک عده‌ای هستند که خیلی سفت و سخت می‌گویند که «هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست» و حالا بیا درستش کن. یعنی هنوز در شیش و بش اتفاق کجا بوده و از کجا افتاده، بودیم که اینها قضیه افتادن اتفاق را از یک اتفاق ساده به یک اتفاق جنایی تبدیل کردند و ما را می‌گویی؟! خلاصه که فعلاً علی‌الحساب اتفاقی که ۱۸ تیر ۱۳۷۸ افتاد و معروف شد به حوادث کوی دانشگاه و بالاخره هم به حماسه ۲۳ تیر ۱۳۷۸ مردم غیور ایران منجر شد را یک بررسی سرپایی می‌کنیم تا ببینیم چه می‌شود. توضیح اینکه ظاهراً «اتفاق» از طرح یک طرح در مجلس برای اصلاح یکی از قوانین و جلوگیری از خیانت و جاسوسی رسانه پر مخاطب آن موقع یعنی مطبوعات، شروع شد.

 

۱۲ تیر ۱۳۷۸

گروه‌های معروف به اصلاح طلب حساب کار خودشان را کرده، طی اطلاعیه‌ای در روزنامه دولت (ایران)، اعتراض خود را به هرگونه برداشتن چوب به صورت اتفاقی توسط نمایندگان مردم در مجلس اعلام کردند.

 

۱۳ تیر ۱۳۷۸

شونزده روزنامه موسوم به دوم خردادی، صنف کره از آب بگیران (کاب)، انجمن افتاده در روغن اصلاحات (اورا)، بیکاران منتظر پناهندگی آنجا (بمپا) و اعضای شورای شهر تهران! در اطلاعیه‌ای که اتفاقاً مشترک بود، پیشاپیش تصویب این طرح را توسط قوه مقننه، غیرقانونی دانسته و نمایندگان مردم در مجلس قانونگذاری را از هرگونه قانون‌گذاری برحذر داشتند!

 

۱۵ تیر ۱۳۷۸

سعید حجاریان که رسماً یکی و غیررسماً هفت – هشت تا از روزنامه‌های زنجیره‌ای را می‌گرداند، از چاپ دستخط منسوب به سعید امامی که اتفاقی به دستش رسیده بود خودداری کرد و گفت: «بدید موسوی‌خوئینی‌ها اتفاقی توی سلام چاپ کنه.»

۱۶ تیر ۱۳۷۸

با شکایت وزارت اطلاعات خاتمی، روزنامه سلام به جرم انتشار اسناد دولت خاتمی، بسته شد. اتفاقاً آن اسناد خیلی محرمانه بوده‌است.

 

۱۷ تیر ۱۳۷۸

تیتر شونزده روزنامه به صورت کاملاً اتفاقی یکسان است: «محدودیت مطبوعات خشم مردم را شعله‌ور خواهد کرد»، «زمان حامل حوادث خشونت بار است» و «دانشجویان ساکت، ننگت باد ننگت باد». یک روزنامه هم که از اتفاق عقب مانده بود، تیتر زد: «ورود به قلعه چپ گرایان یک ریسک خطرناک برای محافظه‌کاران است»

ساعت ۹ شب چند نفر در کوی دانشگاه تهران کنار هم ایستادند و نعره زدند «۲۲ بیا پایین» و منظورشان از ۲۲ ، دانشجویان ساکن ساختمان شماره ۲۲ خوابگاه دانشجویان بود. دانشجویان ساکن ساختمان ۲۲، که اتفاقاً فردایش امتحان داشتند و نمی‌توانستند بیایند پایین، ماندند بالا و ضمن پرتاب کردن نایلون‌های پر از آب و پوست گوجه‌فرنگی‌ مانده از املت به سوی شعاردهندگان، جواب دادند: «برو گمشو، ما امتحان داریم». خُب امتحان داشتند واقعاً و می‌خواستند درس بخوانند.

چند نفر دیگر از اعضای دفتر تحکیم وحدت! به آن چند نفر قبلی اضافه شدند و ضمن بالابردن پلاکاردهایی با نوشته «روزنامه سلام را توقیف نکنید» و «آزادی مطبوعات، بناپارت بناپارت»؛ به دادن شعارهایی اتفاقی و کاملاً مرتبط! مانند «فرمانده کل قوا خاتمی خاتمی»! و «با چوب و سنگ و شیشه دانشگاه تعطیل میشه»؛ پرداختند.

آن شب، نگهبان دانشگاه تهران در اتفاقی نادر، در خوابگاه را نبسته بود، لذا عده‌ای هم از بیرون به آن چند نفر توی خوابگاه اضافه شدند و اتفاقی راه افتادند طرف خیابان کارگر. در خیابان، چند نفر دستشان اتفاقی به چند ماشین و موتورسیکلت خورد و وسائل مذکور خرد و خاکشیر شدند که نشان می‌دهد خودروها برای اتفاقات آماده نبوده‌اند. چند نفر از مردم و رهگذران هم اتفاقی با مشت و چماق و لگد این عده برخورد کردند که اتفاقاً درد هم داشت.

مردم از کلانتری ۱۲۵ یوسف آباد (اینجا اتفاقاً همان کلانتری است که معمولاً سریال‌های تلویزیونی را در آن بازی می‌کنند) کمک می‌خواهند و عده مذکور با هشدار کلانتری به داخل کوی دانشگاه بر می‌گردند؛ اما کاملاً اتفاقی سرباز نیروی انتظامی را هم با خودشان می‌برند داخل و پذیرایی مفصلی هم از او اتفاق می‌اُفتد.

 

۱۸ تیر ۱۳۷۸

ساعت ۳ بامداد (همان سه نصفه شب)، معاون دانشجویی و فرهنگی دانشگاه تهران که اتفاقاً عضو ذخیره شورای شهر تهران هم بوده، اتفاقی داشته از آن طرف‌ها رد می‌شده که وارد کوی دانشگاه می‌شود و می‌بیند به‌به! دزد حاضر و دانشجو حاضر! لذا سخنرانی مفصلی برای آن عده می‌کند و قول حمایت و اینها می‌دهد. حمایت از چی؟ کسی نمی داند.

نیروی انتظامی با پس گرفتن سرباز پذیرایی شده‌اش قصد ترک محل را دارد که آن عده داخل کوی سردشان می‌شود، چرا که از اتفاق، تیرماه آن سال خیلی سرد بود، لذا آن عده، هر چیزی که دم دستشان بوده و نبوده را آتش می‌زنند. نیروی انتظامی مجبور می‌شود برگردد و ضمن ورود به کوی، دانشجویان و وسایلشان را از دست آن عده که سردشان بوده نجات دهد.

ساعت ۱۳،  بعد از خوردن صبحانه! گروهی در حدود ۲۰۰ نفر وارد خیابان کارگر می‌شوند و شعار می‌دهند که در اتفاقات شب گذشته ۲۵ نفر مُرده‌اند! معاون استاندار تهران هم که داشته اتفاقی از آنجا رد می‌شده بین آن عده می‌رود و می‌گوید اتفاقی نیفتاده که، من خودم درستش می‌کنم. وی به نیروی انتظامی دستور می‌دهد که برود. در همین زمان، عده‌ای که دیشب سردشان بود با پرتاب کوکتل مولوتوف از روی پشت بام خوابگاه، سربازان نیروی انتظامی را آتش می‌زنند و شعار می‌دهند «ما منتظر خاتمی هستیم»، «مرگ بر طالبان»! [لازم به ذکر است چندسال بعد از این اتفاق، فروش کوکتل مولوتف و نارنجک صوتی در بوفه‌های همه دانشگاه‌ها و خوابگاه‌ها ممنوع شد.] در همین زمان مجید انصاری از اصلاح طلبان و خانم کروبی ایضاً از اصلاح طلبان، باز هم اتفاقی از آنطرف‌ها رد می‌شدند که می‌روند داخل کوی تا از بوفه کیک و نوشابه بخرند.

مأموران نیروی انتظامی سرخیابان ایستاده‌اند و دارند فحش ناموسی می‌خورند. عده‌ای هم که حالا زیادتر شده‌اند برخی جاهای دیگر کوی دانشگاه را آتش می‌زنند. سی و هشت عکاس حرفه‌ای که اتفاقاً دوربین و لوازم حرفه‌ای با خودشان دارند، از زوایای مختلف اتفاق عکس می‌گیرند و چون آن موقع حافظه بالاتر از ۸ گیگ نبود، مجبور می‌شوند هی حافظه‌هایشان را بفرستند برای بی‌بی‌سی و غیره. چند سطل رنگ قرمز و یک دوجین زیرپوش پاره که اتفاقی پاره شده‌اند میان جمع توزیع می‌شود.

 

۱۹ تیر ۱۳۷۸

مأموران وزارت اطلاعات به صورت اتفاقی با چند نفر که چندین گالن بنزین را برای مصرف شخصی می‌بردند برخورد می‌کنند. عده‌ای به سمت بلوار کشاورز و پارک لاله می‌روند و برای اینکه گم نشوند با تیغ موکت بری و چاقوی سلاخی، مسیر برگشت را ضربدر می‌زنند. اتفاقاً چندین تن از مردم عادی و رهگذران، زیر ضربدر عده مذکور قرار گرفته، راهی بیمارستان می‌شوند. ساختمان وزارت کشاورزی هم ضربدری می‌شود. در حدود ۱۵۰۰ نفر خود را به خیابان فاطمی و ساختمان وزارت کشور می‌رسانند و ضمن کندن نرده‌های مقابل وزارت کشور و ورود به لابی، عربده می‌کشند که «ما اومدیم». تاج زاده معاون وزیر کشور خاتمی با آنها صحبت می‌کند و می‌گوید که اشتباه آمده‌اید و اینجا نبود که! قرار بود اتفاقی برید دوتا خیابون پایین‌تر.

عده مذکور ضمن عذرخواهی، سه تن از سربازان نیروی انتظامی را برای عذرخواهی بیشتر با خودشان به زیرزمین خوابگاه می‌برند و تا می‌خورند آنها را عذرخواهی می‌کنند. فائزه هاشمی بهرمانی برای چهارمین بار در یک روز گرسنه است و به ساندویچی اتفاق مراجعه می‌کند.

 

۲۰ تیر ۱۳۷۸

اتفاقاً بازی شهرآورد در این روز برگزار می‌شود و شایع می‌شود بعد از بازی در اتوبان جنب استادیوم آزادی اتفاقی خواهد افتاد؛ ولی با حضور نیروی انتظامی، اتفاق موردنظر نمی‌افتد. معین، وزیر آموزش عالی خاتمی از اتفاقات افتاده اظهار نگرانی می‌کند و استعفا می‌دهد. این روزها اغلب دوم خردادی‌ها اتفاقی از خیابان کارگر، سیصدمتر بالاتر از چهارراه جلال آل احمد، مقابل کوی دانشگاه تهران عبور می‌کنند. عبدالله نوری وزیر کشور سابق خاتمی و رییس شورای شهر تهران خاتمی هم بله! بقیه اعضای شورای شهر هم با بیل و کلنگ و یک گونی سیمان آبیک، برای بازدید از کوی و بازسازی خرابی‌ها وارد کوی می‌شوند؛ ولی فعلاً خارج نمی‌شوند.

 

۲۱ تیر ۱۳۷۸

راننده چند کامیون ده تُـن در حال عبور از خیابان‌های کریمخان، ولی عصر، فاطمی، انقلاب، قدس، کارگر و…، اتفاقاً دستشان به دنده می‌خورد و همه بار خاکشان را کمپرس می‌کنند وسط خیابان‌های مذکور و راه بسته می‌شود. مقداری هم سنگ خوش‌دست با اندازه مناسب، بین خاک‌ها دیده می‌شود.

 

۲۲ تیر ۱۳۷۸

فریدون (حسن روحانی)، دبیر شورای عالی امنیت ملی اتفاقاً خارج از کشور است. ربیعی (بعدها سخنگو و وزیرکار دولت فریدون)، معاون شورای عالی امنیت ملی است و می‌گوید: «خاتمی (رییس جمهور و رییس شورای عالی امنیت ملی) اجازه ورود بسیج و سپاه به آشوب‌ها را نمی دهد». به نیروی انتظامی هم گفته شده ورود نکند و حتی‌الامکان خروج کند. مسجد سیدالشهداء کاملاً اتفاقی آتش می‌گیرد. چندتا از مغازه‌های بازار و چند شعبه بانک هم اتفاقاً در میان آتش هستند. عده‌ای که اتفاقاً تهرانی نیستند و خیابان‌ها را نمی‌شناسند راه خود را کج کرده‌اند و به سمت خوابگاه دختران می‌روند و اگر به خوابگاه دختران برسند معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد. لذا حدود ۲۰۰ نفر از نیروهای بسیج، راه دوهزار نفر از عده مذکور را سد می‌کنند و ضمن بیان پاره‌ای توضیحات، از آنها می‌خواهند که برگردند تا اتفاقی برایشان نیفتد. خُب آنها هم بر می‌گردند.

 

۲۳ تیر ۱۳۷۸

جمعیت محدودی در حدود پنج میلیون نفر (شاید هم کمی بیشتر) پس از پیام رهبر معظم انقلاب، به میدان انقلاب تهران و در بقیه شهرها به میدان انقلاب خود آن شهر می‌روند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است.

 

اما بعد

مجید توکلی از سران آشوب، با لباس مبدل از کشور می‌گریزد. وی در پاسخ خبرنگاری می‌گوید که شب تاریک بوده و اتفاقی لباس‌های خارش [خواهرش] را پوشیده است. احمد باطبی که یک زیرپوش را رنگ قرمز زده و پیراهن عثمان کرده بود پس از عکس اتفاقی یک عکاس حرفه‌ای به خارج از کشور گریخت. منوچهر محمدی با استفاده از مرخصی مراسم ختم، از کشور پناهنده می‌شود. هردو در مصاحبه‌ای ابراز داشتند که به جان خودشان می‌خواستند به زندان برگردند؛ اما اتفاقی سر از پادگان اشرف درآورده‌اند و آنجا دیده‌اند که عه! کاملاً اتفاقی پاسپورت آمریکایشان حاضر است. حشمت الله طبرزدی هم برای بررسی وضعیت یوز ایرانی، به ترکیه و از آنجا به آمریکا رفت. تعداد زیادی از سرکرده‌های آشوب‌ها و اتفاقات تیرماه ۱۳۷۸ کوی دانشگاه نیز سر از آمریکا و اروپا درآوردند و آنجا اتفاقی همدیگر را دیدند. آنها از اینکه همگی اتفاقاً برای رسانه‌ها و سازمان‌های جاسوسی ضد ایران کار می‌کرده‌اند شگفت زده نشدند. برخی از آنها لباس خیانت پوشیدند و برخی کلاً لخت شدند و اتفاقاً در بهمن ماه همان سال، قرار بود انتخابات مجلس ششم برگزار شود که شد.

۲ Comments

  1. فرشید سلیمی ۱۴۰۲-۰۵-۲۲ در ۵:۳۱ ب٫ظ- پاسخ دادن

    خیلی خنده دار نبود ولی واقعا آدمو به فکر فرو برد…

  2. سهراب ۱۴۰۲-۰۵-۲۲ در ۲:۴۳ ب٫ظ- پاسخ دادن

    عالی

ثبت ديدگاه