دلنوشته یک ایرانی دل سوخته به جانفدایان شبکه من و تو
برباد رفته
۹:۳۸ ب٫ظ ۰۴-۰۹-۱۴۰۲
سلام بر تو ای برباد رفته
سلام بر تو که هم برباد رفتی و هم برباد دادی
و من میدانم چه سخت است بر باد دادن و بر باد رفتن.
و چه خوب گفت علی کریمی که:
باد آورده را که باد میبرد چگونه باید بر باد داد که باد باید بباید باد است…
حالا از بحث باد که بگذریم سخن زیاد است و دل بسی آشوب
چه شد که تو رفتی
تویی که دل گرمی ما بودی
وقتی که حرفهای تخیلی میزدیم و آرزوهای دست نیافتنی داشتیم، تنها تو بودی که از ما حمایت میکردی.
مثل آن رفیقی که در کلاس درس، وقتی تو نمیفهمیدی معلم چه میگوید، او هم نمیفهمید و تو به حضور یک نفهم دیگر در کنار خودت دل گرم بودی.
وقتی تو نیستی، شمعدانیها دق کردهاند و خنده بر لبانشان خشک شده.
آن هنگام که میگفتی همه آخوندها به ونزوئلا رفتهاند، آنقدر خندیدند که گل دادند.
یا هنگامی که میگفتی جمهوری اسلامی برف امسال را نمیبیند، یخچالمان به اذن خدا زبان گشود و گفت: برفام!
یا وقتی که به مردم التماس میکردی به خیابانها بیایند، من آنقدر برایتان اشک ریختم که بالشم خیس شد.
حتی چند باری هم سعی کردم که به خاطر گل رویتان به خیابان بروم؛ ولی لامصب هوا آنقدر سرد بود که نمیشد دل از پتو کند.
حالا تو نیستی که ببینی بسیجیهای جمهوری اسلامی از ترسشان نه تنها به ونزوئلا، بلکه به پاریس، لندن، اسپانیا، آلمان، دانمارک و چند کشور اروپایی دیگر فرار کردهاند. حالا بگذریم که هر جا رفتند یک پایگاه بسیج افتتاح کردهاند؛ اما خوبیاش این است که دیگر در ایران نیستند و ما دیگر خبرهای بد نمیشنویم.
حالا ای غریب سفر کرده، بگو چه میخواهی؟
به جز پول که خودت میدانی آه در بساط ندارم، هر چیزی خواستی بگو تا تقدیمت کنیم.
البته جان و فرزند را هم شرمندهایم، چون خیلی برایمان عزیز است.
وقتمان هم که طلاست و نمیتوانیم به هر کسی بدهیم.
شعار دادن و آمدن به خیابان هم بماند وقتی که هوا خوب شد.
به جز اینها، هر چه خواستی لب تر کن تا ما عاشقان سینه چاکت فدایت کنیم.
قربان آن تحلیلهای علمی و تخیلیات که برای چند ساعت هم که شده دل ما را خوش میکرد.
و حالا که میروی چه کسی مرگ قورباغههای سبز لجنی را به رنگ سبز پرچم جمهوری اسلامی ربط دهد.
چه کسی از ماهگرفتی درس نابودی جمهوری اسلامی میگیرد و از بارش شدید باران، ساعت پایان جمهوری اسلامی را تشخیص دهد.
چه کسی به ما یاد بدهد برای نابودی رژیم چه ساعتی اتوها را به برق بزنیم تا کمر نظام خم بشود.
چه کسی یاد بدهد چه روزی قاشقزنی کنیم که بنیان حکومت از هم بپاشد.
کی به ما بگوید که داخل دبه ترشی تف کنیم تا با ضربات اقتصادی کار حکومت را تمام کنیم.
آخر این کارها به عقل چه کسی میرسید جز شما؟!
ای عقل کل ما و ای کل عقل ما
بازگردید و ما را از این نادانی و سرگردانی نجات دهید.
ما میخواهیم حرفهایتان را باور کنیم، چون حرفهای شما آرزوی ماست.
پس بروید و زنده شوید و با قدرت برگردید
فقط رفتنی در را هم ببندید که سوز میآید.
از طرف اعضای ستاد جنبش از زیر پتو
و نهضت اتوکشان و قاشقزنان مرکز
ثبت ديدگاه