بداهه عقاب های صورتی(بانوان راه راه)
بیان احوال مصی پس از دستگیری شارمهد و زم
۳:۱۵ ب٫ظ ۳۰-۰۵-۱۳۹۹
جمشید که کارش بود، تهدید و کُریخوانی
کتبسته خودش را دید، در کسوت زندانی
کپ کرده نتانیابو، خلتر شده زردنبو
این قصه شد آنها را، چون داغ به پیشانی
زد بر سر خود محکم، از غصه مصی پولی
تا دید که اوضاع است، بحرانیِ بحرانی
توییت زده، گفته: اصلا که نمیترسم
البتّه اگر من را، تهدید نگردانی!
از ژست دروغینت، لبخند به لب داریم
خیلی جَلَبی دختر! خیلی جک و چاخانی
با لاف ز آزادی، در مهلکه افتادی
از لانه بزن بیرون، از چیست که پنهانی؟
چون کرکس پرکنده، از ترس، پناهنده!
در قعر کدامین گور، ویلانی و سیلانی؟
دشمن نظرت کرده، هم کور و کرت کرده
بیچاره! خرت کرده! اسگل! تو چه می دانی؟
جمشید و زم سر خر، دیوند و تویی دلبر!
شد نوبت تو دلبر! پیش آی! دو تومانی!
آماده شده گونی، با حال خوشت چونی؟
در پنجهی قانونی، آن هم به چه آسانی
آنقدر که هستی مست، خارج شده کار از دست
آنگاه به خود آیی، که در دل تهرانی
لطفا خبر مرگت! قبل از سفرت حتما
یک روز برو یک سر، تا دکه ی سلمانی
در قافیهها دیدم_هرچند که بیربط است_
احسان علیخانی، تهمینهی میلانی
بیربط که نه، شاید، در خاطرمان آید
از بغض تو در زندان، احسان علیخانی
آن روز چه نزدیک است: «در شال سفیدت هی
فین میکنی و در بند، حیرانی و گریانی!»
…
«گل» خورد ولی «زِر» زد! در بازی با ملت
بازندهی بازی کیست؟ میدانم و میدانی!
این حرف مبرهن را، این پرسش روشن را
پاسخ بدهد لطفاً، آقای خیابانی!
بداهه سرایان:
طاهره ابراهیم نژاد آکردی، فهیمه انوری، سوده سلامت، فرشته پناهی، محدثه مطهری، سارا رمضانی، فریبا رئیسی، صامره حبیبی، زهرا فرقانی
ثبت ديدگاه