ذکر شیخنا و خرخوننا دانشجونما(یقلل الله تعداده)
تذکره الدانشجو
۱۰:۲۶ ق٫ظ ۰۶-۰۸-۱۳۹۷
راه راه: آن کپیکار اعظم که بود مایه فخر آدم، آن کلک شیطون بلا که فرستد استاد را دنبال نخود سیا، آن مشتری میدان انقلاب که هست دانشجوی تاپ، آن خدای پژوهش که هر صفحه را از یکی میرود کش، آن نگارنده پایاننامههای آبکی که استاد موضوع میدهد همینجوری الکی، آن دانشجونما که پس فردا مملکت را میدهد به فنا…
شیخنا و دستگاه تکثیرنا؛ دانشجونما (ینقرض الله نسله)
وی در خانوادهای که در تاریخ ذکر نشده چجوری بودند، متولد شد. ۱۲ سال درس خواند و دود چراغ خورد تا بلکه برود دانشگاه و برای خودش حال کند. ترم یک به دو نرسیده فهمید نه تنها باید آخر ترم امتحان بدهد و از حال و حول خبری نیست، برای اینکه نیفتد باید تحقیق هم بکند. کاخ آرزوهایش داشت فرومیریخت که با میدان انقلاب آشنا شد. خوشبختانه موضوعاتی که اساتید برای پژوهشها درنظر میگرفتند، قبلا شونصد بار توسط افراد دیگر انجام شده بود. کافی بود دانشجونمای مذکور خط کلاهدوز_ارم سبز، همان خط زردِ را سوار و ایستگاه میدان انقلاب پیاده شده و به خیل عظیم تحقیقنویسان دست یابد. تازه از وقتی مشتری ثابت شده بود، بن تخفیف گرفته بود و با بقیه پولش میتوانست پیراشکی شکلاتی بخرد. جالبانگیزناکتر اینکه وی همش تاپ استیودنت هم میشد. در منابع تاریخی، دلیل آن، خوشگلسازی پژوهشها توسط او (همان وی خودمان) ذکر شده است چون در آن دوران اساتید به زیباسازی فضای اتاقشان اهمیت زیادی داده و خوششان میآمد چیزهای صحافی شده رنگی رنگی تو کتابخانه اتاقشان باشد. همین امر منجر به پیشرفتهای شگرفی در علوم مختلف از جمله زیباسازی شهری و رنگشناسی شده که در این مقال نمیگنجد. مورد داشتیم استاد مُنتهاالیه گنجهی پژوهشها یک دونه صحافی صورتی یواش احتیاج داشته و نمره کامل را به یواشترین صورتی داده است.
خلاصه شیخنا؛ دانشجونما با تلاشهای مذکور که جان را میفرسود، توانست همه پلههای ترقی را طی کند و بشود آنچه شد.
آفرین