پیچهای پیچیده شده اقتصاد
تقسیم مسئولین محترم به صورت کاملاً منصفانه
۱۱:۲۰ ب٫ظ ۲۵-۰۷-۱۴۰۲
اقتصاد برای ما خیلی پیچیده است. شاید بگویید که برای همه دنیا پیچیده است. درست؛ اما وقتی اقتصاد همه دنیا پیچید، همه دنیا هم با آن پیچیدند؛ ولی ما همینطور که داشتیم صراط مستقیممان را میرفتیم، یک عده بچه زرنگ معدود، با اقتصاد پیچیدند و به ما مردم عادی نگفتند بپیچیم و نتیجه این پیچ و پیچبازیها شد سقوط ته درۀ تورم و کاهش تولید و افزایش نقدینگی و… برای ما عادیها و ماشین میلیاردی، خانهی فرشته و حسابهای تا خرتناق پرشده برای آن بچه زرنگهای پیچیدهشده. در ادامه برخی از پیچهای نرم اقتصاد را که بیتوجه رد کردیم و مستقیم رفتیم را عرض میکنیم، باشد که در آینده ما هم بپیچیم.
کمرت را زمین نگذار.
وقتی که در مصاحبهای در بازار، آن مَشتی به زیبایی اشاره کرد ما تا کجامان رفته توی گِل، مسئولین بهپا خاستند تا اثبات کنند که چنین نیست، این مردم ما هستند که کمرشان را خیلی پایین گرفتهاند، مالیده به کف. خواباندن هم حدی دارد، دستاندازی، پارهآجری، چیزی هست بالاخره، میگیرد و کل تشکیلاتتان را میروبد! پس کمرتان را زمین نگذارید و به گفته آقای محتشمی، گزارشگر زحمتکش والیبال، خودتان را بالا بگیرید. حالا بدون شوخی هم که به قضیه نگاه کنیم… (آقا نخند دیگه، گفتم بدون شوخی نگاه کنیم؛ یه دقیقه جدی باش.) بدون شوخی که نگاه کنیم، بعضیهایمان واقعاً کمرمان پایین است. گاهی باید کمر را بالا گرفت و بست و مثل مرد رفت توی دل کار تا ته ماجرا هم ادامه داد.
وقت ما کوتاه و جزوه بر نخیل!
دوای اقتصاد، جزوهای است کارشناسی شده و یکی دو هزار صفحهای که بعد از گذشت دوسه سال، هنوز عملیاتی نشده است. نمیدانم که این جزوه قرار است کی خوانده و اجرا شود؛ ولی باید حواس مسئولان باشد که اگر در طول ترم، اَعمال اقتصادی را اِعمال کنند، دیگر لازم نیست که سال آخر کار و شب امتحان، همگیشان را فشرده اجرا کنند. یکهو شاید بشود عین پارسالی که دلار، سه تا پنج ثانیه (بین علما اختلاف است!) عددِ شصت (یا شست، تردید از نگارنده است.) را لمس کرد. در این میان، همه بازاریان به ناچار، از این فرصت استفاده کردند و رفتند و کلی جنس خریدند تا انبارهایشان را پر کنند. دلار هم پایین بیاید، کسی جنس ارزان به شما نمیدهد. خب طرف با دلار شصت هزار تومانی گران خریده، الآنم بخواهد همین جنس را بخرد، باید یک چیز سنگینی رویش بگذارد. لذا اگر جزوهای دارید، همین الآن آستهآسته رویمان اجرا کنید که خداوکیلی دیگر توان اینکه یههویی رویمان چیزی اجرا شود و صبح جمعه (یا صبح و شب یک روز دیگر) بفهمیم را نداریم.
شغل
دو سالی میشود که وزیر اسبق کار گفته بود: «هنوز هم میتوان با یک میلیون تومان شغل ایجاد کرد.» بله میشود؛ ما خودمان دو پلن پیشنهادی داریم؛ پلن شغلی سواره و پلن شغلی پیاده پیاده. سواره آن را بعداً میگوییم چون پیشنیازش سربلندی اولیه در پلن پیاده است. پلن پیاده به این صورت است که شما یک نقاب میخرید برای پوشاندن چهره که نهایت بشود صد هزار تومان؛ نهصد هزار تومان باقیمانده را هم با خودتان میبرید بازار آهنگران و اولین ضامندار خستهای را که دادند، میخرید که راحت توی جیب برود و بیرون آید. بعد دیگر شما میمانید یک کوچه خلوت و رهگذران بیدفاع صاحبمال و یک تیزی ضامندار. شغل شریفی نیست؟ درست. کاذب است؟ قطعاً. فصلی است؟ نه، این را دیگر قبول نداریم. مردم جیبشان خالی است؟ متأسّفانه بله؛ اما بالأخره شغل که هست! شما را شاغل میکند، حتّی به غلط. اینگونه وزیر اسبق کار هم حرفش درست درمیآید و با رضایت قلبی از شغل ناشریف شما، چشم از جهان فرو میبندد؛ اما پلن سواره هم همینها را میخواهد بهعلاوه یک موتور و شلوار ششجیب و یک کاپشن خلبانی که گران درمیآید؛ برای همین گفتیم اول با پلن پیاده شروع کنید تا سرمایه گسترش کسب و کار خود را جور نمایید.
وام
وام، امروز شبیه مهریه سالهای نهچندان دور است. آن روزهایی که به زبان میخی میگفتند مهریه را کی داده و کی گرفته؟! وام امروزه هم همین است. هنوز دانشمندان که با لباس سفید وارد آزمایشگاه شدهاند و با لباس سفید هم از آن بیرون میآیند، نمیدانند که فرمول گرفتن وام چیست و چرا؛ اما تا جایی میتوانید وام بگیرید. چرا؟ چون مادرتان میگوید که از قدیم و ندیم گفتهاند: «قسط، توانمند کند مرد را.» یعنی مردی که قسط نداشته باشد مرد نیست؟ نه. چون در عین بیکاری به شما «قسّاط» بگویند؟ نه. چون پولی اندک قلنبه بگیرید و بعدش هم به آرامی و ماهانه برگردانید.
الگوی وزیر
اعلام نگرانی که از آدم وزیر نمیسازد. همانگونه که سازمان ملل همهساله و به تعداد پَشاکِل گوسفندان جهان ابراز نگرانی میکند و باز هم چیزی نمیشود. گاهی باید کمی هم آموخت. مثلاً وزیر اقتصاد باید بهجای اعلام نگرانی، یک قشر خاص را (که گفتهاند اسمشان را نیاورید که بهشان میگویند ساقی) سرلوحه کار خویش قرار دهد، که چطور در طول سالیان سال، قیمت جنسشان ثابت است. هر چند گرم که بخواهید و تا هر ارتفاعی از فضا که بخواهید صعود کنید، باز قیمتشان ثابت است. شاید بگویید سوخته قاتی میکنند، درست. مدام فراری است، صد در صد. استرس کارش بالاست، اصلاً اوف. اول پول میگیرد و بعد متاع را میدهد، آن هم قبول. گاهی دسترسی بهشان از دسترسی به توالت عمومی هم سختتر میشود، نه دیگر، اجازه بدهید این را نپذیریم؛ ولی به هرحال قیمتشان ثابت بوده و هست و با همین دستفرمان احتمالاً خواهد بود، پس بیایید و یکبار برای همیشه راههای ایجاد ثبات قیمت در محصول را از این کاسبان خدانشناس پلیسترس بپرسید، بلکه از صدتا راهکار، یکیاش بهدرد بخورد. گاهی تجربه چیزهایی میآموزد که اعضای هیأت علمی دانشگاهها اگر بلد هم باشند، نمیآموزند تا دست زیاد نشود.
کپیکاری چند؟
گردشگری و صنعت توریسم، دلیل رشد اقتصادی بسیاری از کشورهای جهان است. ما نیز میتوانیم با ساخت و نمایش ابنیه و بیشتر اشخیصه (افراد) به درآمد بیشتر فکر کنیم. چین با کپیکاری به دومین، سومین اقتصاد برتر دنیا رسیده است. ما نیز در کپیکاری شدهایم بدلساز این و آن. مسی، رونالدو، امباپه و منم که کمی شبیه جهانبخشم و… این یعنی اشتغال. پس باید حمایت شوند. اینها هم میتوانند گردشگرانی را از سراسر جهان به سوی ما روانه کند. این یعنی توریسم. فقط میماند فردا روز که بچه طرف از وی میپرسد که پدر آیا شما جز اینکه بدل فلانی بودید، کار مفیدی هم انجام میدادید؟ که طرف از پاسخ میماند، ولی علاج آمپولی قضیه، همین است.
تقسیم مسئولین بهصورت کاملاً منصفانه در سطح شهر
ششمین رییسجمهور مملکت (مثلا نمیخواهم بگویم کیست!) وقتی اواخر سال ۸۵ اعلام کرد که سر کوچهشان، گوجهفرنگیِ همهجا سه تومنی را میدهد دو تومن، لبخندی بر لبانمان نشست. (حالا بماند که عقل معاش نداشتیم و اگر میرفتیم و میخریدیم، میتوانستیم در محلههای دیگر مسئولان، گرانتر بفروشیم!) با تقسیم منصفانه و عادلانهای مسئولان در اقصی نقاط شهر، میتوانیم این ارزانکدهها را گسترش بدهیم و بر تورم کاذب فائق شویم. البته نباید فراموش کنیم که صادرات، برگ برندهی هر کشور است. مثلاً هند چای دارد. هلند گل دارد. قبرس و آلمان هم چیزهایی دارند. ما هم پسته داریم و قالی و زعفران و خاویار. از پسته که فقط نصیبمان دو سه حبه ردپای آن در آجیل خانه فامیل در عید است که آن هم از بس نگاهمان میکند کوفتمان میشود. قالی را واقعاً ندیده و نمیدانم. زعفران هم که فکر میکنم عین رنگ غذا باشد و مانند زردچوبه. خاویار هم که مثل شما نمیدانم با چه خهای مینویسند؛ اما اینها تخصص اصلی ما نیستند. یعنی به مهمترین محصول صادراتیمان اشارهای نکردم. یکی از محصولات ارگانیک ما برای صادرات، مسئول است. چرا که تنها راه برونرفت از این چیز درونرفت، صادرات مسئول به خارج از کشور است. البته صادرت این مسئولین کار سادهای نیست. چرا که ایشان خودشان باید حضور داشته باشند تا بتوانند دختران و پسران و کلیه اقوام و وابستگان را به کانادای خرابشده و یا سایر کشورهای بدآبوهوا و بدون امکانات صادر کنند.
واقعا خنده دار نبود من همیشه کامنت میذارم خواهشا این کامنتای منفیم رو هم منتشر کنید