شما يادتون نمياد / 2
خاطرات برخی مسئولین از روز اول مدرسه
۱۲:۵۳ ب٫ظ ۰۴-۰۷-۱۳۹۵
راه راه:حتما می پرسید مگر می شود کسی روز اول مهر به مدرسه نرود؟ بله می شود! سوال بعدی… چطور؟! … خوب وقتی بدون قبولی در آزمون و مصاحبه و حتی بدون داشتن سوابق پژوهشی می شود دانشجوی دکترای بهترین دانشگاه ها شد، چرا نشود روز اول مهر به مدرسه نرفت؟ … مرسی، توجهتون رو به ادامه نوشته جلب می کنم!
شما یادتون نمیاد، نه اینکه مدرسه نرفته باشین یا خدای نکرده بیسواد باشین، نه! ولی چون احتمالاً سنتون از میانگین سنی اعضای دولت، خیلی پایین تره، ممکنه یادتون نیاد! به همین دلیل و برای ثبت در تاریخ و نشون دادن نقطه شروع به شما عزیزان، چند خاطره از روز اول مدرسه مسئولین رو براتون می نویسیم که اگر خواستین به جایگاه مسئول موردنظر برسین و خدمت کنین اما روز اول مدرسه تون اینطوری نبوده، بیخیال بشین و بچسبین به همون شغل پدری!
اکبر ترکان: همان روز اول مدرسه و همان جلوی در با نعمت زاده دعوایش شده و گفته است: نعمتزاده مواظب حرف زدنش باشد وگرنه از کوره در میروم و چیزهایی میگویم! بنده خجالت میکشم یکسری مسائل را درباره ایشان به زبان آورم
حسین فریدون: نزدیکی های ظهر، با برادر بزرگش به مدرسه مراجعه کرده و قرارشد در همه کلاسها، سالن، حیاط، دفترمدرسه، سرویسهای بهداشتی، آبخوری ها و… حضور داشته باشد! ضمناً مقرر شد هر عکس یا فیلمی که از دانش آموزان تهیه می شود بدون حضور وی، سوزانده شده، خاکستر آن به باد داده شود!
محمدجواد ظریف: بعد از گذاشتن کیفش روی نیمکت کنار پنجره، با لبخند رفت با دستفروشان، موادفروشان و اراذل و اوباشی که مقابل مدرسه کمین کرده بودند صحبت کرد و از آنها خواست که دیگر کمین نکنند و بروند دنبال یک کار شرافتمندانه! آنها هم گفتند:”باشه!”
علی اکبر صالحی: روز اول مدرسه، بعد از اینکه یکی از بچه قلدرها، لیوان آبش را پر از خاک کرد، کتابها و کیفش را توی جوی آب انداخت و او را تهدید کرد که زنگ آخر خدمتش میرسد؛ با ناراحتی تمام به همکلاسی اش گفت:”اینطور که بوش میاد داره برام ی آشی می پزه!” البته روز دوم مدرسه، وی در پاسخ به سوال ناظم تاکید کرد که قصدش از بیان این مطلب شوخی بوده و لاغیر!
عباس عراقچی: روز اول مدرسه را یک لنگه پا، جلوی در دفتر گذراند. شایع شده بود که در اعتراض به رفتار زشت قلدر کلاس، مدادشو به یک سمتی پرت کرده یا اشتباهاً از دستش افتاده. به هرحال با وساطت همان قلدر کلاس، به او اجازه داده بودند که هر نیمساعت پایش را عوض کند!
معصومه ابتکار: قراربود روز اول مدرسه و سرصف، یک شعر درباره اهمیت محیط زیست بخواند ولی وقتی شروع به خواندن کرد معلوم شد، شعر درباره مقام شامخ مدیریت مدرسه و هوش و ذکاوت و چیزهای دیگر ایشان است! به واسطه همین لیاقتی که از خود نشان داد، مأموریت یافت صبح به صبح با قمقمه آب به مدرسه بیاورد و حق الزحمه اش را بگیرد!
عباس آخوندی: وی از همان روز اول مدرسه انشایش را باموضوع “مسکن مهر مزخرف است، به جان مامانم اینا” آماده کرده بود ولی چون آن روز انشاء نداشتند، آن را نخواند.
محمدباقر نوبخت: کمی دیر به مدرسه رسید چون شب قبل دزد به خانه شان زده بود و تا صبح درگیر کلانتری و… بودند اما وی پس از تعریف کردن ماجرا برای آقای ناظم، دزد شب گذشته را از ذخائر شهر و مایه افتخار محل دانست!
محمدرضا نعمت زاده: وی، روز اول مدرسه، قبل از زنگ تفریح اول، ضمن عضویت در هیئت مدیره بوفه مدرسه! اعلام کرد:”من روی ریل وایمیستم و نمیزارم نیمکتهای روسی وارد مدرسه بشه”
علی ربیعی: نه تنها روز اول مدرسه، بلکه تمام سال اول رو به دنبال این بودکه حقوق بابای مدرسه زیاد بشه. موفق شد یا نشد، تاریخ دراین باره سکوت کرده!
علی جنتی: به همکلاسی اش قول داد که برایش مجوز فروش عکسهای خوانندگان وبازیگران مونث و مذکر ایرانی و خارجی را از ناظم مدرسه، بگیرد. وی در جواب همان همکلاسی اش که پرسیده بود”هر کی؟” گفته بود”هر کی!”
بیژن زنگنه: روز اول مدرسه، به جای او برادرش به مدرسه آمد و اطلاع داد که چندجای خانه خودشان و همسایه ها آتش گرفته. ناظم و مدیر نگران پرسیدند:”یعنی بیژن داره به خاموش کردن آتیش کمک می کنه؟” برادرش جواب داد”نه! گفت صبرکنید همه چی که سوخت خودش خاموش میشه. الانم رفته خونه همسایه کفتراشونو ببینه!”
سیدمحمود علوی: بنده در کمال صحت عقل و سلامت جسم بر مزار سه تن از بستگان نسبی و سببی خود لبخند به لب آورده باشم اگر خاطره ای از ایشون یادم بیاد!
نیره پیروزبخت: در ساعات اولیه روز اول مدرسه، آب موجود در شیرهای آبخوری را غیرقابل آشامیدن، غیرقابل شستن و غیرقابل کارهای دیگر اعلام کرد اما تا ساعات پایانی سال تحصیلی، از اظهارنظر درباره همبرگرهای کپک زده بوفه مدرسه خودداری کرده و اظهارنظر در این مورد را منوط به بررسی کارشناسی دقیق تر دانست!
عبدالعلی علی عسگری: از همان اول صبح کیفش را روی نیمکت اول گذاشته و به دنبال بازگرداندن معلم های سال قبل به مدرسه و حتی برگرداندن چیدمان کلاسها و میز و نیمکت ها به شکل سابقش بود.
* این ماست، اون ماست لبنی نیست که کمی تا قسمتی گرون و از دسترس خارج شده است.
بهزاد توفیق فر
ثبت ديدگاه