به مناسبت 16 آذر امسال که روز دانشجو است
دانشجو را باید نیوشید!!

راه راه: از موقعی که یادمان می‌آید جلسه اول همه کلاس‌ها پس از تعریف تز دکترای استاد و کشوری که در آن درس خوانده و اینکه مردمش چقدر نایس بودند، همچنین اینکه این واحد درسی در خارج خیلی مهم است ولی اینجا بهش بها نمی‌دهند که ما عقب‌مانده‌ایم، به این می‌گذشت که استاد حالی‌مان کند دانشجو یعنی دانش+جو!! با این تعریف، دیگر استاد هم لازم نبود درس بدهد چون باید خودمان میجوریدیمش. خوبی‌اش هم این بود که کلاسمان بیشتر به بررسی مسائل روز می‌گذشت و آخر ترم تازه دور می‌افتادیم برویم دانش را بجوریم! بالاخره یک هفته تحمل استرس خیلی بهتر از یک ترم کامل درس گوش دادن است. البته همچین استرسی هم نبود.
پس از سال‌ها تلاش برای پاس کردن ریاضی١ و خون دل خوردن برای اخذ ریاضی مهندسی با اون استاده که خوب نمره می‌ده، به این نتیجه رسیدیم که دانشجو یعنی د+ا+ن+ش+ج+و؛

دال: در راهرو
نام سرخپوستی آن وولخورده در راهرو است. وی کلا اعتقادی به هیچ جای دانشکده ندارد، غیر از راهرو. یعنی استاد رفته سر کلاس و دارد حضور غیاب می‌کند ولی وی هنوز در راهرو است. دارد کوئیز می‌گیرد؛ راهرو. انتخاب واحد شروع شده؛ راهرو. ملت رفتند سلف نهار بخورند؛ راهرو. لامپ‌های دانشکده را خاموش کردند بروند؛ راهرو…
چی؟
راهرو
کجا؟
راهرو
تلفن؛ سیزده، دو تا در رو

الف: اپلای زدگی
وی از مبدعین هشتگ #حب_الخارج_یقتلنا بوده و کلا به عشق خارج رفتن از پیش دبستانی ١ تا الان کلاس زبان رفته است. اصلا همان موقع که برای اولین بار گفت اورنج، داشت به این فکر می‌کرد که وقتی در آینده رفت خارج، باید آرنجش را جای پرتقال بخورد. اولش یک‌کمی چندشش شد ولی بعد که دودوتا چهار تا کرد و به این نتیجه رسید حتما خوب است که خارجی‌ها می‌خورند دیگر. مدتی‌هم دنبال راه‌هایی برای بلعیدن لپ‌تاپ برادرش می‌گشت ولی چون دهنی بود، بیخیالش شد.

نون: نمک‌پرونی
وی خیلی احساس خوبی نسبت به خودش دارد. فی‌الواقع یک جور خودشیفته‌طور است. همچنین فکر می‌کند ملت معطل نمک‌های نپرانده شده‌ی وی هستند و اگر نمک‌هایش را نپراند، هم‌کلاسی‌ها و اساتید، به مرض افسردگی خواهند مرد. بنابراین سر کلاس آن‌ها را می‌پراند. اینگونه می‌تواند نمک‌های اضافه را دفع کرده و علاوه بر جلوگیری از ابتلا به بیماری‌های قلبی و عروقی، از مرگ دسته‌جمعی جامعه علمی نیز جلوگیری ‌کند. البته این استادهای ضد نمک‌پرونی هم خوب حالشان را می‌گیرند.

شین: شوماخربازی
وی خودروی ملی یا غیر ملی‌اش را بعنوان جایزه قبولی در دانشگاه دریافت کرده. حالا دانشگاه و رشته مهم نیست، همین که فرزند دلبندشان معتاد نشده، ارزش فروختن یک دست و یک پا و یک جفت کلیه را دارد. بگذریم؛ دانشجوی ذکرشده صبح به صبح، یک ساعت_چهل و پنج دقیقه‌ای جلوی در دانشگاه ویراژ داده و دور پلیسی می‌زند و تا مطمئن نشود که جمیع نسوان هم‌دانشکده‌ای وی را رؤیت کرده‌اند، سر کلاس برو نیست. اصلا یکی از عوامل تصادف در این مناطق همین خودشوماخر پنداری دانشجویان است.

ج: جوگیری
همان موقع که دانش‌آموزی بیش نبود، یکهو چشمش را باز کرد دید دوم دبیرستان است و هنوز هیچ کلاس کنکوری ثبت نام نکرده، درحالیکه هم‌کلاسی‌هایش قریب به ده سال است از چیچی چی گرفته تا گزینه بیست و چهار را خورده‌اند. جوگیر شده و فول تایم کلاس تست زنی رفت. بعد هم درحالی وارد دانشگاه شد که قصد داشت دنیای علم را حداقل پونزده شونزده قدم جلو ببرد، ولی دید نه فاز استاد به این حرف‌ها می‌خورد و نه دانشگاه؛ این شد که پیرو جو حاکم، ترجیح داد آخر ترم جزوه آن دختره که صندلی جلو می‌نشیند را بگیرد. تازه اینجوری می‌توانست گام مؤثری در راستای ادای سنت حسنه‌ و البته رایج “جاست فرندینگ” هم بردارد و خدای نخواسته از جو عقب نماند.

واو: واحدبرداری
وی در روز انتخاب واحد با زیرپاگذاشتن تمام اصول اخلاقی و غیر اخلاقی، همچنین جابجا کردن مرزهای دوستی از جمله حذف درس رفیق فابریکش که سیستم را به وی سپرده و رفته دست به آب و اخذ آن درس، تعداد خوبی واحد بر‌می‌دارد. حتی به حذف و اضافه هم رحم نمی‌کند و چندتایی هم آن موقع برمی‌دارد. حالا اینکه نصف بیشترش را حین ترم حذف می‌کند و الباقی را حذف پزشکی، چندان مهم نیست. مهم این است که وی در برداشتن واحد از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است. مورد داشتیم طرف با بدبختی بیست واحد برداشته ولی کلا حذف ترم کرده است. اما آیین واحدبرداری از جهاز بینون هم برایش مهم‌تر بوده است. این وسط نباید از دریافت چند فحش ناقابل از افرادی که نتوانستند واحد را اخذ کنند، چشم پوشید.

القصه؛ این‌ها را که جمع بزنیم، می‌توانیم یک چیزی تو مایه‌های دانشجو تحویل بگیریم، هرچند هنوز ابعاد ناشناخته زیادی برای این موجود متصور هستیم ولی همین هم خیلی به واقعیت نزدیک است. حتی نزدیکتر آنچه در آیینه می‌بینیم.

ثبت ديدگاه