سبک زندگی اسلامی2019
دوستش داری؟ باید بدیش!

راه راه: قرآن میگه اگه کسی بخواد به خوبی واقعی برسه یا به زبون خودمونی آدم خوبی بشه باید از خیلی چیزایی که دوستشون داره رو به دیگران بده. یعنی عملا میگه:
سلام داداشایی که ایمان آوردید! خوبید؟ عه! اون مازراتیه رو دوست داری؟ خب همونو بده آدم خوبی شی. جان؟ شما همون پراید اسقاطی ۸۰ رو دوست داری؟ عیبی نداره. شما همونو بده آدم خوبی شو.
بعد صاحب مازراتیه میگه:
+آقا اجازه؟! راه نداره ما ما ده تا پراید صفر بدیم؟
 -نه! برو تا نگفتم خونَتو بدیا. بدو…
و در نهایت بهترین ها چیزی رو که بیشتر از همه چی دوستش دارن، یعنی جونشون رو میدن و شهید میشن و این میشه خوب ترین آدم.
آخه میدونید که! بعضیا خوب میشن ولی آدم نمیشن. مثل همون بنده خدایی که رفته بود کانادا و تا چشمش به دخترای سانتال پانتال اونجا افتاده بود شروع کرده بود به تعریف و تمجید از کانادا و حتی به سگ و گربه های اونجا هم رحم نکرده بود و در همون حین یکی دوتا لگد هم به وطن خودش زد. خوب ایشون هنرمند خوبیه. منتها این که هنرمند خوبیه دلیل نمیشه آدم خوبی هم باشه و حرفاشو قبول کنیم. همونطوری که میمونای سیرک هم هنرمندای خوبی هستن ولی چون تخصصشون حرکات ایروبیک انسان ها نیست ازشون تقلید نمیکنیم.
در همین راستا، بنده به یک اکتشاف بزرگ رسیدم که یقین دارم اگه ادیسون الان زنده بود حتما ازم میدزدیدش. البته چون الان تو این مقال نمیگنجه خودتون بعدا از علامه گوگل در مورد سرقت های اکتشافات ایشون بپرسید.
بگذریم و بریم سر اصل مطلب. بنده قبلا یه پیرهن گل منگولی خیلی خوشکل داشتم که خیلی دوستش میداشتم. اما خب گلچین روزگار این دفعه بد سلیقه بازی در آورد و موقع بلوغ دماغم انقدر بزرگ شد که اگه کسی نمیدونست فکر میکرد یه نفر وسط صورتم چهارزانو نشسته و دقیقا پای چپش گیر میکرد و از یقه ی این پیرهنم رد نمیشد. خلاصه من وقتی دیدم کم کم باید از خیر این پیرهن گوگولی بگذرم و هر آن ممکنه مادرم سر برسه و ازش دم کنی درست کنه، دلمو زدم به دریا و آستینا و یقه‌ش رو بریدم و باهاش یه رکابی خوشکل درست کردم.
گلچین روزگارم که انگار ضعیف کشی تو خونش بود و یه خرده هم سر قضیه رکابی کردن پیرهن ازم کینه داشت دو سال بعد دوباره اومد سراغم و من این دفعه با قلبی سرشار از افسوس و آکنده از اندوه رضایت دادم که رکابی عزیزم تبدیل به یکی از این شلوارکای مامان دوز بشه که الان اگه بری شمال همه پاشونه.
اما این گلچین نامردِ روزگار انگار کلا چشمش دنبال گلای البسه ی ما بود نذاشت بیشتر از دو سال ازش استفاده کنم و بالاخره اگرچه برام سخت بود اما مجبور شدم و به دم کنی شدنش رضایت دادم. آقا نمیدونید چه لحضات سختی بود. حتی گاهی یادم میرفت عزیز دلم دمکنی شده و عوض لباس زیر با خودم میبردمش کنار ساحل.
اما این بار این بار دیگه به گلچین روزگار امون ندادم و با وجود این که هنوز از ته قلبم به دم کنی عزیزم عشق می‌ورزیدم در حالی که میدیدم که جانم میرود، گذاشتمش تو دیوار برای فروش. چیه؟ نکنه فکر کردید میخواستم ببخشمش به کسی؟ نخیر! ما ازاون آدماش نیستیم که رفیقامونو مفتکی بفروشیم. گرون میفروشیمشون که بعدا رومون بشه برا کسی تعریف کنیم.
البته خدا هم راضی نبود ما این نامردی رو در حق دم کنی عزیزمون انجام بدیم و بعد از این که از طرف سایت دیوار زنگ زدن و گفتن صد تومن میدیم تو اینو بنداز دور، جرقه ی این اکتشاف بزرگ تو ذهنم خطور کرد. اصلا همین جرقه‌هه جمله بندی رو خراب کرد.
با خودم گفتم مَرد! چرا چیزایی که دوست داری رو انفاق نمیکنی؟ ولی خب چون اهل این قرتی بازیا که لخت بشم و تو خیابون بگم «یافتم یافتم» نیستم، زیاد مشهور نشدم ولی شما بدونید این نظریه منه.
راستی یادم رفت بگم که دم کنی مذکور فعلا یه دوره ی چند ساله دیگه تو خونه به عنوان دستمال گرد گیری استفاده میشه تا بعدا ایشالا انفاقش کنیم. خلاصه که از اون چه که دوست دارید انفاق کنید. اون ثواب داره وگرنه پول خرده هایی که به درد تاکسی هم نمیخوره رو که منم صدقه نمیدم. جمع میکنم میفروشم به آهن آلات. فکر کن شما اگه سیر باشی و ساندویچتو صدقه بدی که کار شاقی نکردی. من که همیشه گرسن‌ه‌ام اگه ساندویچمو به کسی بدم بابام میزنه میکشتم و بعدشم تا یه هفته خونه راهم نمیدن.
اگه هم فکر میکنید که با انفاق مالتونو از دست دادید باید بگم که کور خوندید و خدا مثل این بازاریابا بالاخره ثواب و اصل مالتون بعلاوه ی سود شونصد درصدشو به زور میکنه تو پاچه‌تون که ماجرای خودمو در این رابطه بعدا براتون میگم…

ثبت ديدگاه




عنوان