پای صحبت های یک سگ خانگی
دوستی خاله خرسه
۱:۰۶ ب٫ظ ۲۶-۰۴-۱۴۰۱
– خب در خدمت یکی از سگای خونگی، برای واکنش به خبر ممنوعیت سنگگردانی در پارکها هستیم. بفرمایید.
– حالا باز خوبه ممنوع شده. از همون اول که از خونه میزدیم بیرون، مشکلات شروع میشد… صاحبم یه قلادهی کوچولو مینداخت گردنم انگار گربهم! گربه که چه عرض کنم، انگار مارمولکم. گردن منم که… تا میاومدم حرفی بزنم یادم میاومد که واسه موندن توی آپارتمان، صدام رو کم کرده. تا دهن باز میکردم یه آدامس میذاشت دهنم. باز یادش میرفت آدامس قبلی که… بیخیال. میاومدم خنج بندازم گردنیِ قلادهم رو بازتر کنم، یادم میاومد ناخونام پدیکوره. میرسیدیم پارک، قلاده رو باز میکرد. تا میاومدم نفس بکشم، همهش دود بود و دود. صاحبم یه لگد به لگن خاصرهم میزد که پاشو… ولی من بازم هنوز فکر میکردم توی همون قفس فلزی خونهم. ورجهوورجهم نمیاومد اصلا. نمیدونم از کدوم مشکلاتمون بگم براتون. یه درد نداریم که… من از وقتی که اومدم خونه، انداختنم توی یه قفس فلزی کوچولو. زمستونش سرد بود، تابستونش گرم. نمیدونم چرا نمیفهمید صاحبم؛ من سگم، پشمام حساسه. اصلا بذارید بمونه همین پشما… من نخوام اینا رو واسهم مدلدار بزنید باید کیو ببینم؟ اصلا میتونم ببینم؟! بردید منو آتلیه، یه عینک نمره ۷ گذاشتید روی چشمام که عکسام خوشگل بشه… الان صاحبم رو از درخت تشخیص نمیدم… اوهاوه صاحبم داره میآد. درخت که نمیتونه راه بره، آره خودشه. خدا رو شکر که داریم از پارک میریم. بذارید با پای خودم برم تا دوباره مثل چی بغلم نکرده.
ثبت ديدگاه