سفر نامه نادر خسرو
سفر به ارض مقدس | روایت سوم: موزه‌ی ممات وحش

در نهایت به موزه رسیده و بعد از ابتیاع بلیط داخل موزه شدیم و بنده هم در هم ابتدا قصد بازدید از تالار مشاهیر نمودم.
در تالار مشاهیر که بسیار خلوت بود هر چقدر چشم گرداندم هیچ ندیدم الا مجسمه‌ای بزرگ از الاغی کریه‌المنظر که در حال خنده‌ بود و دندان‌های چندش آورش نمایان بود. هرچه سر گرداندم چهره یا مجسمه دیگر از فردی مشهور مشاهده ننمودم. .پس با تعجب از مسئول تالار مشاهیر علت وجود مجسمه الاغ و خالی بودن مابقی تالار را جویا شدم که در پاسخ گفت: «خوب معلومه دیگه پدر جان؛ این اوزگل‌ها مگه فرد معروف و مشهوری دارن که ارزش داشته باشه مجسمه‌ش رو بسازی یا عکسش رو بکشی؟ فکر کن مثلاً بخوای مجسمه ایهود باراک رو بسازی. واقعاً حیف گچ و سیمان نیست که بخوای این‌طوری اسراف کنی؟ و اما اون الاغ. پدر جان اون الاغ نیست و یابو هست‌. دلیل گذاشتنش هم اینجا اینه که یه جورایی جد بزرگ نتانیابو به حساب میاد و نتانیابو همون طور که از اسمش معلومه از نسل همین یابو هست. شما هم بخاطر توهینی که به الاغ کردی از اولین الاغی که دیدی حلالیت بطلب.»
حقیر که از پاسخ آن مسئول قانع گردیده بودم به تالار صنایع دستی رفته و قصد بازدید از آنجا نمودم. در آنجا نیز بجز یک آبکش بسیار بزرگ که به تقریب حدود چهل زراع اندازه داشت چیزی نیافتم. کمی که دقت به خرج دادم مشاهده نمودم اطلاعات آن آبکش در زیر آن درج گردیده با این مضمون: «وسیله‌ای که مشاهده می‌کنید گنبد آهنین نام دارد که ارتش رژیم صهیونسیتی فکر می‌کرد به وسیله آن می‌تواند موشک‌های مقاومت را رهگیری و منهدم کند ولی چون دید گنبد ذکر شده توان مقابله با موشک‌های مقاومت را دارا نمی‌باشد از این گنبد در اندازه‌های کوچک‌تر تولید نمود تا در مراسمات عروسی و عزا جهت آبکش نمودن برنج از آن استفاده نماید.»
در نهایت به واپسین تالار موزه که «تالار حفاظت از محیط زیست» لقب گرفته بود مراجعت نموده تا از آن نیز دیدن نمایم. پس از ورود به تالار با صحنه‌ای مواجه گردیدم که نزدیک بود زبان در کامم بند آید. در وسط تالار تختی گذارده شده بود و انسانی بر روی آن خفته بود و در دهانش جسمی لوله مانند فرو شده بود. حقیر که از شدت ترس کم مانده بود قالب تهی نمایم از مسئول مربوط نام و نشان و علت وجود آن شخص را در آنجا جویا شدم که وی پاسخ داد: «عمو جان اون ننه مرده‌ای که می‌بینی اونجا دراز به دراز خوابیده اسمش آریل شارونه. بهش می‌گفتن قصاب صبرا و شتیلا. حدود سی سی‌وپنج سال پیش مرگ مغزی شد و صهیونیستای خوش‌خیال هم با دستگاه اکسیژن زنده نگهش داشتن به خیال اینکه شاید یه روز خوب بشه. بعد از این هم که شکست خوردن و رفتن پی کارشون ما دیدیم این همین طوری با اون دستگاه زنده است بیچاره. اومدیم دستگاه رو قطع کنیم و چالش کنیم، دیدیم اگر این عتیقه رو بکنیم تو خاک، خاک نفرین‌مون می‌کنه و اگر به خاک تبدیل بشه خیلی برای درختای اون منطقه ضرر داره و ممکنه محیط زیست اون ناحیه رو به کلی از بین ببره. این شد که گفتیم بذار همین‌طوری ادامه بده و عبرت بشه برای سایرین. خدا رو چه دیدی؟ حالا اگر یه روز هم تقی به توقی خورد و به هوش اومد اقلا تو این چند ساله یه جای خوابی داشته و اون بیرون غذای گرگ و شغال نشده.البته بعید می‌دونم گرگ و شغال هم غذای تاریخ مصرف گذشته بخورن.»
بنده که از این صحنه هنوز در حیرت بودم راه خروج از موزه را در پیش گرفته که تا هم به نماز جماعت مغرب و عشا در مسجد الاقصی برسم و هم خود را آماده طعام شبانه مهمان‌سرا نموده و هم استراحت کرده و برای ادامه سیاحت ارض مقدس در روز پسین مهیا گردم.

ادامه دارد …..


قسمت قبلی را اینجا بخوانید:

ثبت ديدگاه




عنوان