آموزش مدیریت زمان در سه سوت!
شاهنشاه آریامهرت را قورت بده
۰:۲۸ ق٫ظ ۲۹-۱۱-۱۳۹۷
راه راه: برای مقابله با تنبلی، کرختی، بیچارگی، نفهمی، بیشعوری و سایر درد هایی که به آن مبتلا هستی و کلا خاک عالم بر سرت بهتر است بمیری و این مراحل را یکی یکی انجام دهی بدبخت! برای خودت می گویم. آخرش یک علاف معتادی می شوی مثل همین پسر همسایه. از پسر عمویت یادبگیر که همه فامیل به او افتخار می کنند.
۱- سفره لامصب را پهن کن!
بجای لم دادن روی تخت و فکر کردن به پیشرفت های آمریکا و سوییس و ترکیه و حتی امارات و کوبیدن بر سر خودت بلند شو و توانمندی های کوفتیت را لیست کن! این حرفها برای کسی آب و نان نمیشود! زیباکلام و فرخ نژاد هم که از این حرف ها می زنند نفسشان از جای گرم بلند می شود! تو برو نانوایی چهار تا از این انتقادات صد من یک غاز بکن ببین یک دانه نان کف دستت می گذارد؟ راستی بلند شو برو برای نهار چهار تا نان بخر بیاور!
۲- وسایل سفره را درست بچین بی سلیقه!
عادت کرده ای هی قیمه را در ماست بریزی و بگویی همه اش کار خودشان است و به ما که شغل نمیرسد و بعد به مسئولین بد و بیراه بگویی. بلند شو برو در اتاقت به کار های زشتت فکر کن! به جای این حرفها سعی کن وسایل مورد نیاز برای بالفعل کردن توانمندی های کوفتی مرحله قبل را مقابلشان بنویس. سعی کن بشقاب جای خودش باشد و قاشق چنگال جای خودش. چیز هایی را بنویس که در دسترست باشد و از جهاز نداشته زن داییت که آبرویمان را در فامیل برد ننویس!
۳- شاهنشاه آریامهر را در دیس بگذار
توانایی های خاصی را که هم وسایل لازمش را در اختیار داری هم برایت نان و آب می شود از بقیه جدا کن و مهمترینش را انتخاب کن. میدانم که سریع به خیال و رویا می پردازی و فقط ونک به بالای زمان شاه را میبینی که چهار تا دختر خوشتیب بی حجاب در حال قدم زدن بودند و همه چیز پر زرق و برق بود. اگر شعورت هم بیشتر از این می رسید که غمی نداشتیم. اما زاغه نشین ها و مردمان بیچارهای که حتی خانه نداشتند و در یک اتاق کوچک به دنیا میآمدند و میمردند را هم ببین! کلا فرصت ها و تهدیدهای هر کار را مقابلش لیست کن.
۴- اعلی حضرت را به تکه های کوچک تر تقسیم کن
تا به حال دیدی کسی بتواند یک مرغ را درسته قورت بدهد؟ البته توی گشنه که همیشه از قحطی فرار کردهای قطعا قابلیت این را داری. منظورم یک آدم نرمال بود. پس کار را به مراحل کوچک تر تقسیم کن و برای هرکدام برنامه بریز. برنامه که می دانی چیست؟ معلوم است که نه. اگر میدانستی که موی من سفید نمیشد. یعنی مثلا هی نگو زمان شاه همه چی عالی و درجه یک بود. سعی کن شاخص های مختلف را بیرون بیاوری و تحلیل کنی. تحلیل؟! ولش کن این مرحله مثالی که در حد درک و فهمت باشد ندارد!.
۵- حضرت والای همایونی را دانه دانه در دهان بگذار و بجو
اه! حالم را به هم زدی. بلند شو و از جلو چشمم دور شو تا بالا نیاوردم.
ثبت ديدگاه