س: چرا خورشید استراحت نمی‌کنه؟ گرمش نمی‌شه همه‌اش روشنه؟
ج: مگه کارمنده که استراحت کنه! فوق فوقش شبا تاریک بشه بره نماز شب و صبح برگرده.

س: یه کارمند بانکم که روزا خیلی از دست ارباب رجوع خسته می‌شم. چیکار کنم؟
ج: توی اوقات فراغت بعد از ارباب رجوع اونم وقتی دارید دکمه شماره هزار و دویست و شصت و سه به باجه دوازده رو می‌زنید تمرین غزل گفتن بکنین. شاید توی رفع خستگی تاثیر نداشته باشه ولی توی ترفیع درجه وقت معرفی رئیس جدید تاثیر داره.

س: چرا فقط سه وعده نماز توی روز داریم؟ پس کجا رفت ذکر خدا؟
ج: دیگه این کلکا قدیمی شده! زودی نماز ظهر و عصر رو بخون ارباب رجوع منتظره.

س: سه ساعت نشستم توی اتاقش کارم رو راه بندازه، داره سیگنال عوض می‌کنه. چیکارش کنم خوبه؟
ج: اگر ارتفاع میزش با سقف انقدری هست که پاش خوب معلق بمونه، از طناب کلفت استفاده کن. یه ذره دست و پا می‌زنه ولی مطمئن باش دیگه تکرار نمی‌کنه.

س: وامی چیزی خواستید در خدمتم. با شعری که خوندم رئیس منطقه شدم.
ج: عید شکر است و روز وصل و سپاس، زان همه لطف ایزد متعال. کاری نکردیم. فقط یه وام سی میلیاردی با کارمزد چهاردرصد بازپرداخت سیصد ساله کافیه.