۲۱ مهر
قانون بزن و در رو
۱۰:۴۴ ب٫ظ ۲۱-۰۷-۱۴۰۳
سالها پیش در چنین روزی، یعنی در ۲۱ مهر ۱۳۴۳، درحالیکه معلمهای ریاضی، حداقل دو و نیم دور کل کتاب را به همراه پیوستها، پاورقیها، منابع ته کتاب و حتی پشت جلد دوره کرده؛ اما همچنان با گفتن «یالا بدویید بچهها که خیلی عقبیم» مشغول درس دادن بودند، قانون کاپیتولاسیون که البته تو منزل «اعطای امتیاز مصونیت مستشاران» صدایش میکردند، تصویب شد.
حالا اصلاً این چیچیه آوردن، گندش را درآوردن؟! سوال بسیار خوبی است. این یعنی که اگر فردی از کشوری به کشور دیگر برود و در آنجا مرتکب خلاف شود و کار بدبد بکند، کشور دوم حق محاکمه آن فرد را ندارد و حتی نمیتواند به او یک «دِهه» خشک و خالی بگوید. پس به عبارتی شخص خلافکارِ معلومالحال، حال و به عبارت کلیتر حال و حول میکند در حد لالیگا. حالا چی شد که این شد؟!
قضیه اینجوری آغاز شد. بعد از نخستوزیری علی امینی با حمایت جاناف کندی که با گفتن «برو پشتت هستم. حبست رو بکشم داداشی!» صورت گرفته بود، شاه که دید نخستوزیرش گوش به فرمان امریکاست و با گفتن «بشین بینیم بابا» البته توی دلش، تره هم برایش خرد نمیکند، مکدر شد و زارزار کنان اعلام کرد که دیگر این وضعیت چِرک را تحمل نمیکند؛ زیرا که فقط خود او حق دارد گوشش به اوامر امریکا باشد. برای همین، به عیال وقت خود که آن زمان فرح بود، گفت: «کاخ! (توقع ندارید که اعلیحضرت به منزلشان بگویند منزل؟!) وسایل رِ در حد یه سفر چند روزهها! نه برای ترک کشور! ور دار که بریم امریکا.»
قضیه بدین شکل پیش رفت که آنها رفتن امریکا و شاه برای فرار از خریدهای فرح (بله. هنوز هم خود او عیالش بود!) که هر چیزی میدید و حتی نمیدید را با گفتن «اَ… ممدرضام! این چقذه قشنگه. یه هفتهشت جین از این میخوام» خیلی سریع پیش کندی رفت و گفت: «جاناف جان، جان من، من رِ کفن کردی این امینی رِ بردار. فقط زود تا این عیالمان بدبختمان نکرده!» کندی هم بدون هیچ چشمداشتی و فقط در ازای پیادهسازی یک ذره اصلاحات، مثل کاپیتولاسیون و یک مقدار کار کوچولو دیگر مانند انقلاب سفید و چند تا چیز کوچک در حد سر سوزن خرده فرمایشهای جزئی (که البته ظاهراً اون موقع سر سوزنها خیلی گنده بوده!) با این امر موافقت کرد.
قضیه اینجورکی شد که شاه شاد و بشکنزنان و حرکات ریز گردن و با سر دادن ندای «ما اینیم» به ایران برگشت. البته عیال خود را که همچنان فرح بود، در آنجا جا نگذاشت و با خود بازگرداند. شاه بعد از مراجعت به کشور، امینی را با گفتن «هِری» و درآوردن زبان و شکلک برایش و همچنین زدن یک تیپای اعلیحضرتنشان به نشیمنگاهش، برکنار و اسدالله علم را بدون فوت وقت جایگزین وی کرد. علم بعد از نشستن روی صندلیِ نخستوزیری و ویراژ رفتن و قانقان کردن با آن در دفتر کارش، عاقبت امینی را جلوی چشمان خود قرار داد. از همین روی تمام اوامر دیکته شده شاه را واو به واو انجام میداد. حتی جاهایی را که جا میماند، با گفتن «آقا اجازه! جا موندیم. میشه تکرار کنید» تقاضای اوامر مجدد میکرد.
درنهایت قضیه اینجورکیتر شد که «علم» هم زیر بار اصلاحات امریکایی زائید، نه چیز… ببخشید، نالید و نخستوزیری را به حسنعلی منصور واگذار کرد. منصور با پیگیریهای فراوان توانست کاپیتولاسیون را در مجلس تصویب کند. تصویب این قانون، پایهگذار حوادث متعددی از جمله اعلام خطر کردنهای ممتد امام خمینی شد. این اعلام خطرها به مزاج شاه نساخت و امام را به ترکیه تبعید کرد. تبعیدی که سالها بعد با پیروزی انقلاب به پایان رسید.
در پایان جالب است بدانید و آگاه باشید، قانونی که امروز برای تلفظش سه بار بکسوات میکنیم، چهاربار نفس میگیریم و آخر هم با رگ به رگ شدن عضلاتِ شش نقطه از بدنمان میتوانیم یک بار آن را به زبان بیاوریم، برای ملغی کردنش، یک نسل از این کشور چه خاطرههایی را که نساختند. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو.
ثبت ديدگاه