داستان جزیره گنج(ورژن وطنی)- قسمت دوازدهم
قصه های جزیره| چه کسی کشف مرا جابجا کرد؟
۸:۲۲ ب٫ظ ۰۱-۰۶-۱۴۰۰
صبح زود حاضر شده بودم تا به دادگاه بروم، یک مورد ماستمالی و صحنه سازی قتل داشتم. تصمیم گرفتم از مسیر جدیدی بروم بلکه دلاری سنتی چیزی پیدا کنم. همینطور که حواسم به پرندگان بود تا موقع بیتربیتیشان جا خالی بدهم، توی یک چاله عمیق افتادم. هرچند این تیکه کمی تخیلی از آب درآمد ولی بپذیرید که یک چاه نفت کشف کردم. باور کنید دیگر. شالاپی افتاده بودم توی یک عالمه نفت، غرق هم نشدم، نفتش هم از آن بدبوها نبود، قشنگ بوی نفت صادراتی میداد. تازه یک چاه آنورتر، بنزین فراوری شده داخلی هم بود. این یکی را دیگر ناموسا باور کنید.
آوازه کشف جدیدم در سرتاسر جزیره پیچید و امیدوار شدم لااقل از این طریق بتوانم به نان و نوایی برسم.
چند روز بعد به جلسهای که فکر میکردم برای دریافت حق الکشفم برگزار شده، دعوت شدم. حضار جلسه شامل یک خانم باکمالات که امور محیط زیست جزیره را حل و فصل میکرد به اضافه مردی که مسئول نفت و مشتقات آن بود، بودند.
-خب پسرجون بگو ببینم کی آدرس اون چاه نفت رو بهت داده؟
-هیچکس، خودم تنهایی افتادم توش
-یعنی باور کنیم؟ تو فیلماام لااقل یه کلنگی میزنن به زمین!
-مثل خوانندگان فهیم کتاب شماام باور کنید دیگه
-خب ببین ما یه سری قرارداد نفتی داریم با خارج…
-حله؛ ۶۰ من، ۴۰ شما
-….
-خب ۵۰-۵۰
-….
-۴۰ من؟
-….
-نشد که هی نیگا نیگا، خانم شما بگید من بیشتر از این کوتاه بیام.
-منظور آقای زنگنه اینه که تو خودت کلا سیخی چند؟ این شرکت خارجیه به اندازه کافی درصد برمیداره…یه چیزی ام باید دست وزارتخونه رو بگیره یا نه!
-خب با یه شرکت دیگه ببندیم.
-چه زودم پسرخاله شدی. این شرکته رو دکتر اینا قبلا باهاش کار کردن.
-پس کارشون درسته؟
-نه خیلیام نامردن. ولی هرچی باشه آشناان دیگه. گوشت ما رو بخورن استخونمون رو دور نمیندازن. لازمم نیست دوباره وقت بذاریم بریم یه قرارداد جدید بنویسیم، همون قبلی رو امضاهاش رو پاک میکنیم دوباره میبریم واسه امضا. حالا اصلا اینا به من چه. من حرفم سر اون بنزینه ست. از قیافهش معلومه از اون شاخص آلودگی بالا ببراست. یورو یک، یک و نیم نهایتا! من خودم گفتم شوهرم یه سری خوبش رو وارد کنه. پسرمم که اونجا رفته درس بخونه برگرده، میگفت همه اونجا واسه خواهر مادر خودشونم از همین بنزینا میبرن.
-خب وقتی تو جزیره بنزین داریم، چرا وارد کنیم؟
-آقای دکتر این خیلی شوته! من دیگه حرفی ندارم.
زنگنه که با چهرهای که داشت میگفت من مهندسم نه دکتر رو به من گفت: میدم اسم اون خیابونه که توش تو چاه افتادی رو به اسمت بزنن، کافیه؟
-اونجا که خیابون نداره.
-سگخور، اسمتو بذاریم رو چاهه؟
-والا خیلی خوبیت نداره رو چاه
-پس همون اسم خیابون
ثبت ديدگاه