منگول نباشیم

بز

راه راه: یکی بود یکی نبود. گرگی بود که بهش می‌گفتند گرگ تیز دندان. روزی گرگ خبر دار شد که بز زنگوله‌پا و سه‌تا بچه‌اش “شنگول، منگول و حبه انگور” همسایه‌اش شدند.

بز زنگوله‌پا گفت: بچه‌ها من خانه‌ی آهو خانم کلاس یوگا دارم شما خانه بمانید. بچه‌ها عین بز گفتند: باشد.
بز گفت: حبه‌جان تا من برگردم قورمه سبزی بار بگذار تا شکمی سیر بچریم.

منگول خنگوله که روانگردان مصرف می‌کرد توهم زده بود و می‌گفت من شیر هستم و شنگول را به شکل خر می‌دید. منگول خنگوله با شاخ شکم شنگول زنگوله را پاره کرد و از خانه بیرون رفت و گفت: می‌خواهم بروم گرگ را بخورم!

منگول خنگوله در زد. گرگ لاغر و پیر در حالی که دندان‌های مصنوعی‌اش را داخل لیوان آب نمک گذاشته و پیژامه را تا زیر کتف بالا کشیده بود و مشغول تنظیم دیش بود، در را باز کرد. ناگهان منگول خنگوله به سمت گرگ حمله‌ور شد.

بز زنگوله‌پا وقتی از کلاس یوگا برگشت حبه انگور ماجرا را برایش تعریف کرد. بز سریع شنگول زخمی را به اولین قصابی محل رساند سپس رفت سراغ منگول خنگوله و گرگ.

گرگ به بز زنگوله‌پا گفت: از شما چه پنهان من پیر شده‌ام، نه دندان جویدن دارم نه توان دنبال شکار دویدن. مدام پیتزا سفارش می‌دهم و سوسیس گربه می‌خورم. پسرت منگول، متوهم شده بود ستون را به شکل من دید و با سر و شاخ کوبید به ستون و تلف شد. من هم سریع منگول را داخل دیگ انداختم و آبگوشت بزپاش بار گذاشته‌ام.

بز زنگوله پا در حالی که ناراحت بود گفت: کوفت بخوری! حداقل پیاده روی کن چربی‌اش زیاد است سکته نکنی.
ناگهان بز زنگوله پا از خواب بیدار شد دید که همه‌اش خواب و کابوس بوده و بچه‌هایش سالم در طویله خوابیده‌اند.
در مواجه با دخانیات و روانگردان‌ها منگول نباشیم.

ثبت ديدگاه