حاشیه نگاری یک عینک جامانده از نطنز نهم / شهریور 97
نطنز به هُم هُم افتاد !

وعده های توخالی

راه راه: خیابان یک طرفه ی ١۶ آذر

و قرار چند هفته یک بار نطنزی ها

و این بار نیز نهمین نطنز با پوستر اختصاصی و خاص ِ هر باره اش خودنمایی میکند

کوچه ی عبدی نژاد را رد میکنم و زیر تابلوى حمل با جرثقیل رو به روی حسینیه هنر می ایستم!

ده دقیقه ای از موعد گذشته و چشمان بی عینکم مشتاق تر از من برای ورود… تا بلکه جلو نشستن مرهمی بر نبود عینکشان باشد!

حیاط کوچک حسینیه با شاسی هاى رنگارنگ تزیین شده تا برای تازه واردان توضیحی از فضای نطنز های قبل باشد و عکس های منتخب را به نمایش کشیده است.

البته حین ورود توجهی به این خاطره ها ندارم و فقط اب معدنی های خیسی که از لگن یخ روی میز چیده شده را برداشته و پله ها را قل خوران در مینوردم!

صدای قرآن یعنی آغاز مراسم و البته یعنی هنوز آنقدر ها هم دیر نیست…

اولِ ردیف سوم صندلی خالی ای چشمک میزد که  با انتخابش اولین جمله ای که تو سرم پیچید این بود که ؛

ویو رِره !!

و واقعا هم خوش جا و خوش دید بود

تا جایم را درست کردم پخش سرود ملی ما را بلند کرد!

تا چن ثانیه ای با واقعیت کنار نمی امدم! و نشسته با ابرو های فتحه طور حضار را همراهی کردم .

سن نهمین نطنز با نمک تر از همیشه خودنمایی میکرد

پس زمینه ی فیروزه ای با ایموجی های مختلف و تریبونی که یکی از همان ایموجی ها به جلویش چسبیده بود و ناخوداگاه دیدن این طراحی متفاوت لبخند را بر لب هایت مینشاند.

علی زکریایی با صدای گرم و تم سرمه ای اغلب اوقاتش روی سن حاضر شد و انرژی سالن کوچک اما پر حرارت ما را مضاعف کرد.

مجری با سلام و احوال پرسی های معمول استارت رسمی مراسم را زد و سپس به تبریک اعیاد پشت سر پرداخت!

علی الخصوص سالروز حمله به منزل سادات را تبریک ویژه گفت!

و خنده های نا منظم حضار به گوش میرسید.

او نیز جویای افرادی میشود که بار اولشان است در شب طنز انقلاب اسلامی حضور دارند…

که تعداد زیادی دست بلند میکنند و این خنده های نامنظم نشان از همین حضور اول بارشان دارد و تجربه ی جدیدی از اجرا و فضای خاص نطنز هایمان.

مجری از برگه هایی صحبت کرد که گویا در حین ورود به حاضران داده شده بود و تازه توجهم را به خود جلب کرد !…

مثل اینکه من هم از آن برگه ها داشتم اما یادم نمی آمد کی و چگونه ان را گرفتم!

بالای برگه چند ایموجی گذاشته شده بود و از مخاطبان خواسته بودند که جمله ای با آن بنویسند و ارسال کنند.

امین شفیعی روی سن دعوت شد و با شعری خطاب به رئیس جمهور آغاز گر برنامه هاى عصرانه ی شب طنز! شد.

سپس محمدرضا درخشان شعرى درباره ی سلفی با موگرینی خواند که با اینکه سوژه قدیمی بود اما لبخند رضایت حضار چیز دیگری میگفت …

“این نمایندگان که میبینی

پر زنانند گرد موگرینی

وسعت دید سلفی اندازان

نیست قطعا جلوتر از بینی ! “

بعد از شنیدن دو شعر طنز نوبت به ارائه ى نثری توسط شاهرخ بایرامی بود ، که پیغام گیر دفتر علی مطهری را برایمان اجرا کرد .

با اتمام این بخش پرده ی نمایش کلیپ پایین آمد که به مناسبت تولد کیومرث صابری فومنی، داستان زندگى وی مختصرا پخش شد.

حالا نوبت شعر خوانی مهدی کبیری بود ؛

“خیرت نرسیده است به ماشرت کم

نفرین بکنم شود خوراکت شلغم “

و سپس شاهد نثر خوانی سید مهدی موسوی درباره ی رضا کیانیان ! بودیم.

پس از چند بخش متوالی، مجری طناز ما تریبون را به دست گرفت و از ترفند های مواجهه با امال مسیح علی نژاد برایمان گفت.

فرهاد موحدی شاعر بعدى مراسم بود که نبود!

موسیقی ورود ایشان زده شد ولی با عدم حضورش به سراغ بخش بعدی رفتیم که محمد حسین علیان بیانیه ی اسکل ها! را خواند

“آیادر طول تاریخ یک هنرمند یا دانشمند اسکل پیدا نمی شود که زادروز این هنرمنگ یا دانشمنگ را به روزاسکل نام نهیم؟! “

و پس از این نثر طنز مجری از مهمان ویژه ی برنامه دعوت کرد و تشویق هایی که با شوق و لبخند به صدا در آمد…

محمد جواد رضایی از استنداپ کمدین های خندوانه که با نگاه ساده و صمیمی اش، خیلى هایمان را جذب اجرای خود کرده بود…

اقا محمد جواد! بی مقدمه استندآپ خود را اجرا کرد و همان دقیقه اول صدای خنده ی حضار با تشویق های تاییدی شان بلند شد.

بعد از این یک ربع پر نمک! بالاخره شاعر جوان نیامده ، فرهاد موحدی امد !

و شعرى با مضمون اجتماعی خواند

محمد صفایی شعر خوان بعدی که همان قاری ابتداى مراسم بود شعری درباره ی احتکار ارائه کرد.

سپس نمایشی را شاهد بودیم که با محتوای طنز و با توجه به سوژه های اخیر در قالب مسابقه اجرا شد.

حالا نوبت تک بانوى این مراسم بود ، مجری از خانم فائزه قربانی برای نثر خوانى دعوت کرد و این نثر با اهنگ آنشرلى اجرا شد!

نامه اى به آنه درباره ی کمبود پوشک!

محمد رضا شکیبایی زارع شعرى  در باب مشکلات برایمان خواند و شاعر بعدی امیر معظمی  بود با شعری درباره ی روشنفکر ؛

“مخ پوکش فسیل میبندد،مثل برجام زود می گندد

مثل زیباکلام میخندد، شوخ و شنگ و مشنگ، روشنفکر “

علی زکریایی از دو مجموعه  ى انیمیشن طنز صحبت کرد و ضمن معرفی این دو کار کوتاه اما با نمکِ ماه های اخیر ، چند قسمت “شهر هرت” و “چی چه نیوز” که با صدای خود ایشان نیز تهیه میشود، پخش شد.

و سپس محمد محمدی برای استندآپ دیگری روی سن دعوت شد.

مجری پس از این اجرا، مجددا محمد جواد رضایی را برای صحبت و سوال و جواب هایی صدا زد …

و او نیز مجددا در این بخش با طنازی های مختص خودش شب طنز ما را شیرین تر کرد.

از بین ارسال کنندگانِ جمله ای که مسابقه اش ابتدای مراسم توضیح داده شد، یک برنده اعلام و روی سن حاضر شد.

هدیه ى او کنار سن روی میز و زیر ترمه ای از ابتدا خودنمایی میکرد و نگاه ها به سمت این مجهول الهویه !

بالاخره با حضور نفر اول مسابقه، از این هدیه ی لاکچری رونمایی شد و با دستان محمد جواد رضایی یک بسته پوشک به ایشان تقدیم شد!

البته مجری از هدیه ی دوم و سومی هم صحبت کرد…

هدیه ی سوم مبلغی بود به رسم یادگار

و اما هدیه ی دوم با این عنوان معرفی شد؛

مجموعه دستاورد های دولت تدبیر طی این چند سال خدمت مداوم! یک جا جمع اوری شده و تقدیم نفر اول می شود…

که یک قوطی خالى عهده دار این عنوانِ پر هیاهو بود!!!

چشم های خسته ای که بی عینکی را فریاد میزند با گرسنگى هم نوا شده و آلارم هایی از پایان مراسم برای من بودند!

با خود مرور میکردم که آب میوه های همیشگی با چه کیکی روی میز پذیرایی در حیاط حسینیه منتظرم نشسته اند و نگاهم به سِن، که بعد از اتمام برنامه صحنه ای برای سلفی با محمد جواد رضایی و علی زکریایی شده بودند.

کشان کشان از پله ها بالا امدیم و حیاط کوچک اما خالی از هر نوع خوراکی مواجه شدیم که این یعنی چشمان خمار و ابرو های فتحه طور من که بن بست را مجدد تجربه کرده بود!

قدم هایم را به سمت شاسی های دور حیاط کشاندم و سعی کردم خیلی عادی مساله را به آنجا بکشانم! و مشغول دیدن عکس هایی شوم که هر بار دقایقی را صرف دیدنشان کرده بودم!

اما این نگاه تکراری باز هم چسبید

نگاه تکرارى با چشمان شاکی ناشی از عینک جا گذاشته!

ثبت ديدگاه




عنوان