معرفی کتاب
هر کی به گلستان دست بزنه خارهاش نیشش میزنه
۱۰:۰۵ ق٫ظ ۲۷-۰۱-۱۳۹۹
راه راه: کتاب «خارِ گلستان»، اثر نثر و کمی نظم طنز «سیدمحمد صاحبی»، مجموعه شوخیهاییست با گلستان جناب سعدی که انصافا باجنبه هم هستند.
هفت حکایت این کتاب از گلستان برخواسته اما صاحبی در نهایت بیابان به تاراج رفته ای را تحویل میدهد که هر چه پند و سخن نغز بوده را به سُخره گرفته و فقط قهقهه برجای گذاشتهاست.
خار گلستان از آن دسته کتاب های خواندنی طنز است که با هیچ کسی شوخی ندارد و به خاطر همین با همه چیز شوخی میکند.
این کتاب اعتراضیست به افرادی که با خواندن هر حکایت چند لحظه متنبه میشوند و پس از فرستادن آن در گروه فامیل باز هم به همان غلط کاریهای پیشین ادامه میدهند. پس نویسنده حکایاتی بی پند و بیسروته را نوشته است تا اینگونه افراد را مانند آن پرندهی معروف نماید. ( عمرا خودش چنین تحلیلی از کتاب مد نظرش بودهباشد)
خارگلستان از مجموعه کتابهای قاف لبخند به دبیری امید مهدی نژاد است که در انتشارات قاف به چاپ رسیده. این کتاب دارای قطع جیبی و ۷۲ صفحه ایست و این یعنی بهترین پیشنهاد برای استفاده مفید از اوقات هرز مترو و اتوبوسسواری تان است .
بخشی از این کتاب را با هم بخوانیم:
بعد از این که عقد جاری شد، جوان لقمان را صدا زد و او را گفت: یه دقه بیا. لقمان گفت: چیه؟ جوان گفت: اون میخه آهنین نبود پولادی بود، اون تکه آهنم زنگ نزده بود، با اسپری نارنجیش کرده بودم. لقمان گفت ای ناکس و خندید . جوان گفت: پس چرا میخند؟ لقمان گفت اینم دختر من نیست، من که دختر ندارم . جوان گفت پس دختر کیه؟ لقمان گفت این پسرمه، اسگولت کردم. جوان چون این سخن بشنید رخت دامادی از خود برکند و در افق محو شد و دیگر در شعاع پنجاه کیلومتری لقمان نیز دیده نشد. سپس کاروانیان لقمان را گفتند : تو از همان اول میدانستی؟ نه؟ لقمان گفت : آری. کاروانیان گفتند: پس چرا همان اول راهزنان را موعظه نکردی لقمان؟ لقمان گفت: از بی ادبان.
نمونه دیگری از حکایات «خار گلستان»:
ثبت ديدگاه