شعر طنز
پریز مُد
۹:۵۸ ق٫ظ ۰۳-۱۱-۱۳۹۷
مُد که آمد رفیق مردم شد
رسم های قدیممان گم شد
هیکل و تیپمان فرنگی شد
اجنبی مظهر قشنگی شد
بشرِ غرق در مدرنیته
شده مانند ترشیِ لیته
قروقاطی است کل اعمالش
همه را ذله کرده افعالش
گونه و چانه و لب و ابرو
آنقدر ژل زده، شده لولو
صورتش زیر تیغ جراحی
شده مانند فیس دمپایی
از لباسش نپرس، کولاک است
همهی پشت و روی آن چاک است
عاشق و مبتلای دیزی بود
حال گشته رفیق ایزیفود
چون مدرنیسم را بغل کرده
همهی خلق را مچل کرده
توی مغزش جلز ولز
در تمام امور تز دارد
در پی روشنیِّ افکارش
بر زمین خورده فاق شلوارش
کرده قاطی، مخش ورم کرده
شیوهی تازهای علم کرده
با کریسمس لباس او سِت شد
دهن هندوانه کتلت شد
کرده با حافظ از قضا دوئل
رفته در هیبت بابا نوئل
گاه در سفره چیده هفتا سین
گاه رفته به جشن هالووین
لُبِّ مطلب که هنگ فرموده
رفته از خاطرش که کی بوده
رفته از خاطرش رسیدن را
مختلط کرده آب و روغن را
آنقدر گاز بی خودی داده
اوتولش مانده گوشهی جاده
کارهایش بُرانده ترمز را
چپ نموده تریلیِ پُز را
این قوانین عصر تکنولوژی
باب کرده بنای اسکولوژی
بس کنید این امور بی خود را
بکشید از پریز این مد را
ثبت ديدگاه